کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازل
لغتنامه دهخدا
بازل . [ زِ ] (ع اِ) شتری که دندان نیش برآورده باشد. (منتهی الارب ). دندان نیش شتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتر دندان نیش برآورده . و این در سال نهم باشد و بعد از آن دیگر شتر به سنی نامیده نمیشود وفی المثل بازل عام و بازل عامین گویند. شتری که به ...
-
واژههای همآوا
-
باذل
لغتنامه دهخدا
باذل . [ ذِ ] (ع ص ) بخشنده و سخی . (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). ج ،بُذل . عطادهنده . بسیارعطا. جوانمرد معطی . دهنده . بذل کننده و جودکننده . سخی و جوانمرد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بزل
لغتنامه دهخدا
بزل . [ ب ُزْ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بازل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بازل شود.
-
بوازل
لغتنامه دهخدا
بوازل . [ ب َ زِ ] (ع اِ) ج ِ بازل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به بازل شود.
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . (ع ص ، اِ) ج ِ أشیب (مرد سپیدموی ) بنابرقیاس و شُیَّب و شُیُب برخلاف قیاس ، و ابن سیده گوید:شُیَّب جمع شائب یا شیوب است ، چون بازل و بُزَّل و بیوض و بُیَّض . (از اقرب الموارد). رجوع به اشیب شود.
-
بازله
لغتنامه دهخدا
بازله . [ زِ ل َ ] (ع اِ) زخمی که پوست را شکافد و خون از آن روان باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رفتار سریع. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || شی ٔ. چیز: ماعنده بازلة؛ یعنی نیست نزد او چیزی از مال . لم یعطهم بازلة. مابقیت عندهم بازلة؛ ...
-
تجربه کار
لغتنامه دهخدا
تجربه کار. [ ت َ رِ / رُ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) ج ، تجربه کاران . شخص آزموده و دانا. (فرهنگ نظام ). مردم کارافتاده و کارآزموده . (آنندراج ). عالم به شغل و عامل با تجربه . (ناظم الاطباء). مجرب . بازل : مرا ز تجربه کاران نصیحتی یاد است که توبه نامه بخط...
-
درآمده
لغتنامه دهخدا
درآمده . [ دَ م َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) داخل شده . (ناظم الاطباء). واردشده . دخیل : بازل ؛ شتر هشت ساله به نهم درآمده . (دهار).- درآمده خلقت ؛ عربک . متداخل . (یادداشت مرحوم دهخدا).|| فرورفته : قَعِس ؛ درآمده پشت . (منتهی الارب ). هَضم ؛ درآمده شکم ...
-
سدس
لغتنامه دهخدا
سدس . [ س َ دَ ] (ع اِ) دندان هشت سالگی شتر پیش از بازل باشد، مذکر و مؤنث در وی یکسانست . ج ، سُدُس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گاو و گوسفند پنجساله سدیس . (مهذب الاسماء). و در سال ششم سدیس و سدس «بچه ٔ ناقه »، مذکر و مؤنث یکسان باشد در آن . (تاری...
-
مغلظة
لغتنامه دهخدا
مغلظة. [ م ُ غ َل ْ ل َظَ ] (ع ص ) یمین مغلظة؛ سوگند استوار و مؤکد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مغلظه شود. || دیة مغلظة؛ دیه ٔ سخت و گران . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دیه ٔ سخت و سنگین که در شبه عمد واجب گردد، و هی ثلاثون حقة و ث...
-
عقام
لغتنامه دهخدا
عقام . [ ع َ ] (ع ص ) مرد که فرزند نشود او را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زن نازاینده . ج ، عُقماء. (منتهی الارب ). || حرب عقام ؛جنگ سخت . || رجل عقام ؛ مرد زشتخو. || داء عقام ؛ بیماری دشوار که به نشود، و به ضم افصح است . (از منتهی الارب ) ...
-
مستحکم
لغتنامه دهخدا
مستحکم . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استحکام . استوارگردنده . (آنندراج ). استحکام دارنده . بازل . استوار. محکم . متقن . سخت . متین .وزین . پایدار. پابرجا. رجوع به استحکام شود : هر چند در ازل رفته بود که وی پیغمبری خواهد بود[ موسی ] بدین ترحم ...
-
عود
لغتنامه دهخدا
عود. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) کلانسال از شتر و گوسپند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سالخورده از شتر و گوسفند، و آن در صورتی است که از نظر سن از «بازل » و «مخلف » گذشته باشد. (از اقرب الموارد). هرگاه سن شتر از «مخلف » درگذرد وی را عود گویند. (از صبح الاعشی ج ...