کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازق
لغتنامه دهخدا
بازق . [ ] (اِخ ) نام شهری است در کتاب مقدس (سفر داوران 1 : 4) ذکر آن آمده و گوید که قوم خدا در آنجا بر کنعانیان دست یافته پادشاه ایشان را اسیر کردند. (از قاموس کتاب مقدس ص 159).
-
بازق
لغتنامه دهخدا
بازق . [ ] (اِخ ) نام محلی که شاؤل قبل از آنکه به یابیش جلعاد هجوم آور شود، عساکر خود را در آنجا جمع کرد. رجوع به کتاب اول سموئیل 11 : 8 و 9 شود. بعضی گمان برده اند که نزدیکی موزه و اسم حالیه اش ابزق میباشد و دور نیست که همان برقی باشد که در نزدیکی ...
-
واژههای همآوا
-
باذق
لغتنامه دهخدا
باذق . [ ذَ ](معرب ، اِ) شیره ٔ انگور تند و تیز اندک طبخ یافته ، معرب باده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). در عرف فقها، شرابی جوشانیده که کمتر از نصف آن تبخیرشده باشد. مأخوذ از باده ٔ فارسی ، شیره ٔ انگور تند و تیز اندک طبخ یافته . (ناظم...
-
باذق
لغتنامه دهخدا
باذق . [ ذِ ] (ع ص ، از اتباع ) حاذق باذق ، از اتباع است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). رجوع به بحر الجواهر شود.
-
بازغ
لغتنامه دهخدا
بازغ . [ زِ ] (ع ص ) طلوع کننده . (آنندراج ). طالعشونده . روشن . (غیاث اللغات ). درخشان . تابان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تابنده . برآینده . ج ، بَوازِغ . درخشنده . نورگسترنده : زآنکه بینایی که نورش بازغ است از عصا و از عصاکش فارغ است . مولوی ...