کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازدیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازدیدن
لغتنامه دهخدا
بازدیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) دوباره دیدن . وادیدن . دیگرباره دیدن . مشاهده کردن : اگر بازبینم ترا شادمان پر از درد گردد دل بدگمان . فردوسی .برو زود کانجا فتاده ست اوی مگر بازبینیش یک باره روی . فردوسی .دریغ آن نبرده سوار دلیرکه بازش ندید آن خردمند ...
-
جستوجو در متن
-
وادید
لغتنامه دهخدا
وادید. (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) سرکشی در کار. (آنندراج ). || بازدید : بعبرت [ بین ] جهان را تا کند قطع امید از توکه دیدنهای رسمی را ز پی وادید میباشد. صائب (ازآنندراج ).رجوع به وادیدن و بازدیدن شود. || (ص ) پدید. بادید : به یک ساعت صدهزار نور در د...
-
بهترک
لغتنامه دهخدا
بهترک . [ ب ِ ت َ رَ ] (ص تفضیلی مصغر، ق مرکب ) (از: بِه ْ + تر + -َک ) برحسب ترکیب بمعنی بهتر کوچک است ... (آنندراج ). تصغیر بهتر یعنی کمی بهتر. (ناظم الاطباء). مصغر بهتر : نباید ازمنت دامن کشیدن به حالم بهترک زین بازدیدن . نظامی .ریش فرهاد بهترک بو...
-
وادیدن
لغتنامه دهخدا
وادیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) دوباره دیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باز نگریستن . (ناظم الاطباء). تجدید نظر کردن . (یادداشتهای مؤلف ). || دیگر باره دیدن کردن . بازدیدن کردن : گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل که دیدنهای رسمی در عقب وادیدنی دار...
-
باز
لغتنامه دهخدا
باز. (پیشوند) بر سر افعال می آید و همان معانی یا مفاهیم دیگری را به فعل می بخشد. ناظم الاطباء نویسد: چون این کلمه را بر سر فعل درآورند معنی تکرار صدور به آن میدهد و یا در معانی آن تغییری وارد میکند - انتهی . و گاه نیز زاید بنظر میرسد: بازآزردن . بازآ...
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ رَ / رِ ] (اِ) آتشگاه آهنگری و مسگری . (برهان ). به معنی آتشدان زرگر و آهنگر و امثال آنها. (آنندراج ).آتشگاه آهنگری و مسگری و زرگری و جز آن . (ناظم الاطباء). آتشدان آهنگر. کلانه ٔ آهنگر. تنور آهنگر. اتون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اور...
-
سیاست
لغتنامه دهخدا
سیاست . [ سیا س َ ] (ع اِمص ) پاس داشتن ملک .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگاه داشتن . (دهار). حفاظت . نگاهداری . حراست . حکم راندن بر رعیت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رعیت داری کردن . (منتهی الارب ). حکومت . ریاست . داوری . (ناظم الاطباء) : از چنین س...