کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازدهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کام و ناکام
لغتنامه دهخدا
کام و ناکام . [ م ُ ] (ق مرکب ) کام ناکام : بکام و ناکام از بهر زاد راه دراززمین بزیر کفت زیر گام بایدکرد. ناصرخسرو.ببین تا چون بود حالت سرانجام که باید رفت از این جا کام و ناکام . ناصرخسرو.گر بازدهی وام او بخوشی ورنه بستاند بکام و ناکام . ناصرخسرو.ر...
-
مفاداة
لغتنامه دهخدا
مفاداة. [ م ُ ] (ع مص ) کسی را از اسیری بازخریدن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). سر خریدن و سربها دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آزاد کردن کسی را و سربهای وی گرفتن . و مبرد گوید: مفاداة آن است که کسی را بازدهی و کسی دیگر ...
-
منتمی
لغتنامه دهخدا
منتمی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نسبت کننده با کسی و منسوب شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ).منسوب شده به کسی . (ناظم الاطباء). آنکه خود را به کسی یا چیزی نسبت کند : بل که بسیار ملتجیان و منتمیان به هرحال از ایشان برگشتند. (عتبةالکتبة).از حوادث ایام در ...
-
دم کشیدن
لغتنامه دهخدا
دم کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نفس کشیدن و نفس زدن . (از ناظم الاطباء).- آلات دم کشیدن ؛ جهاز تنفس . (یادداشت مؤلف ) : [ زهره دلالت کند بر ] بوییدن و آلات دم کشیدن . (التفهیم ).دم بکشی بازدهی زآنکه دهربازستاند ز تو می عمر وام . ناصرخسرو....
-
ناسخ
لغتنامه دهخدا
ناسخ . [ س ِ ] (ع ص ) آنکه حرف بحرف از روی چیزی می نویسد. (از معجم متن اللغة). آنکه هنر وی نوشتن کتابهاست . (از المنجد). آنکه کارش نسخه نویسی از روی کتاب و نامه است . (از اقرب الموارد). نویسنده ٔ کتابی از روی کتاب دیگر. آنکه می نویسد و نسخه برمی دارد...
-
بگماز
لغتنامه دهخدا
بگماز. [ ب ِ /ب َ ] (ترکی ، اِ) بمعنی شراب باشد. (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نبیذ بود. (لغت فرس اسدی ). شراب . (رشیدی ) (اوبهی ). باده . می : ازین پس همه نوبت ماست رزم ترا جای تختست و بگماز و بزم . فردوسی .دو هفته بر آن گونه بو...
-
یاسج
لغتنامه دهخدا
یاسج . [ س ِ / س ُ ] (اِ) تیر پیکان دار و بعضی گفته اند تیری است که پادشاهان نام خود را بر آن نویسند و یاسُچ هم آمده است . (برهان ). تیر. (جهانگیری ). تیر دوکارده . (غیاث ). نوعی است از تیر و در فرهنگ . (جهانگیری ). بضم سین به معنی مطلق تیر گفته و یا...
-
دم دادن
لغتنامه دهخدا
دم دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دمیدن . دردمیدن . (یادداشت مؤلف ). باد کردن به دهان : سر نهد بر پای تو قصاب واردم دهد تا خونْت ریزد زارزار. مولوی .و منافخ بی منافع خرد و بزرگ را دم دادند و از گل حکمت دیگها ساختند. (از جامع التواریخ رشیدی ). || بخار ب...
-
چرب
لغتنامه دهخدا
چرب . [ چ َ ] (ص ) آلوده به روغن و چربی . چرب شدن چیزی از روغن و امثال آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). دسم و روغنی و لزج و باچسب و صاف . (ناظم الاطباء). روغنین . روغن دار. مقابل خشک ، که بمعنی کم روغن و روغن ندیده باشد. باروغن .پرروغن : طعام چرب . خورش...
-
وام
لغتنامه دهخدا
وام . (اِ) فام . افام . بام . پام . اوام . پهلوی : اپام (قرض ، دین )، ایرانی : آپمنه # (چیزی که دریافت شود) . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). قرض . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). دی...
-
تهی
لغتنامه دهخدا
تهی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص ) به معنی خالی ... که در مقابل پر است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). پهلوی توهیک ، تیهیک ، تهک ،تی . خالی ، مقابل پر. (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی «توهیک » و «تیهیک » ... از پار...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) منصوربن ابی الحسین محمدبن ابی منصور کثیربن احمد. مولد او هرات و جد وی احمد از مردم قاین است و ظاهراً ابی الحسین کثیر پدر ابوالقاسم وزیر سامانیان بود و اصمعی شاعر در مدح او گوید:صدرالوزارة انت غیر کثیرلأبی الحسین م...
-
حدیبیه
لغتنامه دهخدا
حدیبیه . [ ح ُ دَ بی ی َ / ح ُ دَ بی َ ] (اِخ ) نام موضعی به دوفرسنگی مکه و بعضی به نه میلی مکه گفته اند. و آن نام چاهی یا نام درختی خمیده است که بدانجا بود، و غزوه ٔ حدیبیه ٔ رسول (ص ) در سال ششم هجرت بدانجا روی داد. اهل مدینة حدیبیه به یاء ثقیله و ...
-
دم زدن
لغتنامه دهخدا
دم زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) نفس زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). تنفس . (ترجمان القرآن ). فروبردن و برآوردن نفس : اگرچه دلم دید چندین ستم نخواهم زدن جز به فرمانْت دم . فردوسی .بزد یک دم آن اژدهای پلیدتنی چند از آنها به دم درکشید. فردوسی .سیه مژ...
-
نهادن
لغتنامه دهخدا
نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . فرالاوی .چون سپرم نه میان بزم و نوروزدر مه بهمن بیار و...