کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازدار
لغتنامه دهخدا
بازدار. (نف مرکب ، اِ مرکب ) نگاهدارنده ٔ باز. (برهان ) (انجمن آرا). دارنده ٔ باز و معرب آن بازیار است . (سروری از شرح السامی فی الاسامی ) (آنندراج ). بازبان . و قوشچی . (ناظم الاطباء). بازیار. (مهذب الاسماء). کسی که باز دارد، دارنده ٔ باز. صاحب صقر....
-
بازدار
لغتنامه دهخدا
بازدار. (نف مرکب ) شخصی را نیز گویند که مردم را از کاری و از چیزی بازدارد و منع کند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بازدارنده . (ناظم الاطباء). رجوع به بازدارنده شود.
-
جستوجو در متن
-
بازداری
لغتنامه دهخدا
بازداری . (حامص مرکب ) نگاهداری باز. (ناظم الاطباء). بازیاری . عمل بازدار. رجوع به بازدار شود.
-
بیزری
لغتنامه دهخدا
بیزری . [ ب َ زَ ری ی ] (ع ص نسبی ) بازدار. (از دزی ج 1 ص 135).
-
بیزار
لغتنامه دهخدا
بیزار. [ ب َ ] (معرب ، ص ، اِ) آنکه باز را حمل کند. (از اقرب الموارد). بازدار. بازیار. (یادداشت مؤلف ). معرب بازیار. (المعرب جوالیقی ). معرب بازدار و بازیار. (قاموس ). بازدار. (ناظم الاطباء). رجوع به مترادفات کلمه شود. || کشاورز. ج ، بیازرة. و آن مع...
-
کریزگه
لغتنامه دهخدا
کریزگه . [ ک ُ گ َه ْ] (اِ مرکب ) کریزگاه . کریزجای . جای مخصوص نگاهداری باز در حال تولک کردن . (یادداشت مؤلف ) : افریقیه صطبل ستوران بارگیرعموریه کریزگه باز و بازدار. منوچهری .رجوع به کریزگاه شود.
-
دواکن
لغتنامه دهخدا
دواکن . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) دواکننده . دواساز. چاره ساز. شفابخش . شفاده . (یادداشت مؤلف ) : بازدار ای دواکن دل من از زمین بوس هر کسی گل من . نظامی .رجوع به دوا کردن شود.
-
صطبل
لغتنامه دهخدا
صطبل . [ ص ِ طَ ] (اِ) مخفف اصطبل است : افریقیه صطبل ستوران بارکش عموریه گریزگه باز و بازدار. منوچهری .گوش بعضی از تعالواها کر است هر ستوری را صطبلی دیگر است . مولوی .رجوع به اصطبل شود.
-
سابق الدین
لغتنامه دهخدا
سابق الدین . [ ب ِ قُدْ دی ] (اِخ ) (امیر... رشید) از امرای سلطان ابوالفتح غیاث الدین مسعودبن محمد (527 - 547) ازسلجوقیان عراق بوده و در عصیان پر نقش بازدار بیاری آن سلطان شتافت . (اخبار الدولة السلجوقیه ص 107).
-
شرکة
لغتنامه دهخدا
شرکة. [ ش ِ ک َ ] (ع اِمص ) یا شرکه . انبازی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(مهذب الاسماء). انبازی با کسی . (دهار) : در این فساد، ز من دست بازدار و بروکه نیست با تو مرا نی نکاح و نی شرکه . منوچهری .- شرکةالشیطان ؛ خباثت شیطان . (منتهی الارب ) (نا...
-
بولی دادن
لغتنامه دهخدا
بولی دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) تیز کردن جانور شکاری بر جانور دیگر و این جانور، خواه صحرایی باشد، خواه خانگی . و آنرا در عرف هند، باولی گویندو ظاهراً اول مخفف این است . (آنندراج ) : بازدار فلک از بهر تذروافکنی ام خواست بولی بدهد بر مگس انداخت مرا. ...
-
واشه
لغتنامه دهخدا
واشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) پرنده ای مانند باز لیکن از باز کوچکتر. (برهان ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). باشه . باشق . واشق . واشک : پس اندر دوان هفتصد بازدارابا واشه و چرغ و شاهین کار. فردوسی .و رجوع به باشه و باشق و واشک شود. || تاریکی که فرا میگیرد ...
-
دستگی
لغتنامه دهخدا
دستگی . [ دَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی دسته بودن . || (اِ مرکب ) کنایه از همدست وممد و معاون . (آنندراج ). || پوستی که بجهت نشاندن باز و شاهین و جز آن بر دست کشند، از عالم بهله . (آنندراج ). بهله . دستکش چرمی که بازدار بر سر دست کشد تا باز بر...
-
شاه سار
لغتنامه دهخدا
شاه سار. (اِخ )نام شاعری است باستانی و دوبار در لغت فرس اسدی بشعر او استشهاد شده است . (یادداشت مؤلف ) : گهرفتال شد این دیده از جفای کسی که بود نزد من او را تمام ریزفتال چو باز را بکند بازدار مخلب و پر بروز صید برو کبک راه گیرد و چال .(لغت فرس اسدی ...