کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازارگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازارگاه
لغتنامه دهخدا
بازارگاه . (اِ مرکب ) محل بازار. (ناظم الاطباء). آنجا که بازار کنند. میدان داد و ستد. آن قدر زمین که بازار در آن واقع شود. (آنندراج ) : بر پهلوی مکه و طایف چاهیست که آنرا ذوالنخال خوانند آنجا هرسال عرب را بازاری بود و نزدیک بازارگاه دشتی است بزرگ و آ...
-
جستوجو در متن
-
رواج گاه
لغتنامه دهخدا
رواج گاه . [ رَ ] (اِ مرکب ) بازارگاه . (ناظم الاطباء). جای روایی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
بازارگه
لغتنامه دهخدا
بازارگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بازارگاه . میدان دادوستد. میدان معامله : پرستنده و دایه ٔبی شمارز بازارگه تا در شهریار. فردوسی .ببازارگه بسته آئین براه ز دروازه تاپیش درگاه شاه . فردوسی .و رجوع به بازارگاه شود.
-
انجمن گشتن
لغتنامه دهخدا
انجمن گشتن . [ اَ ج ُ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد آمدن . جمع شدن : چو گشت انجمن لشکر از کشورش سواران جنگ آور از لشکرش .فردوسی .چو گشتند پرمایگان انجمن ز لشکر هر آن کس که بد رای زن ... فردوسی .- انجمن گشتن بر کسی ؛ دور سراو گرد آمدن : چو کاوه برون ش...
-
آذر برزین
لغتنامه دهخدا
آذر برزین . [ ذَ رِ ب َ ] (اِخ ) نام آتشکده ٔ ششم است از هفت آتشکده ٔ ایرانیان و آن را یکی از خلفای زردشت ساخته است و گویند روزی کیخسرو سوار بود ناگاه آواز رعدی برخاست چنان بهیبت که کیخسرو خود را از اسب درانداخت و آن آتش بر زین اسب فرودآمد و زین افرو...
-
موسم
لغتنامه دهخدا
موسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) هنگام هرچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گه . گاه . هنگام . وقت . (یادداشت مؤلف ). هنگام چیزی (و به فتح سین غلط است ). (غیاث ) (آنندراج ): چون درحد کهولت و موسم عقل و تجربت رسند... صحیفه ٔ دل را پر فواید بینند. (کلیله ...
-
برون شدن
لغتنامه دهخدا
برون شدن . [ ب ِ / ب ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیرون شدن . بیرون رفتن . خارج شدن . خارج گشتن : زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون ز حلق مرغ بساعت فروچکیدی خون . کسائی .چو کاوه برون شد ز درگاه شاه بر او انجمن گشت بازارگاه . فردوسی .ز درگاه ماهوی شد چون بر...
-
کالا
لغتنامه دهخدا
کالا. (اِ) کالای . رخت و رخوت . (برهان ). اسباب . (برهان ) (غیاث ). اسباب خانه . اثاث البیت . (غیاث ) (مهذب الاسماء). دربای است خانه و مردم . مَحاش . (منتهی الارب ). سامان و اثاثه . اثاث . (دستوراللغة). سِلعة. (منتهی الارب ). اَخریان . (برهان ). کالا...
-
حجره
لغتنامه دهخدا
حجره . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) پاره ای زمین دیوار در کشیده ٔ مسقف . پاره ای از زمین . (دهار). ج ، حُجَر، حُجرات ، حُجَرات و حُجُرات . || در تداول فارسی زبانان ، اطاق طلبه در مدرسه . || دکان تاجر. || هریک از خلوتهای حمام : حمامی دارای ده حجره . || خانه ٔ خر...
-
خان
لغتنامه دهخدا
خان . (اِ) خانه . بیت . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : گفت با خرگوش خانه خان من خیز خاشاکت ازاو بیرون فکن . رودکی .تا سمو سر برآورید ز دشت گشت زنگارگون هم...
-
لنبک آبکش
لغتنامه دهخدا
لنبک آبکش . [ لُم ْ ب َ ک ِ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) نام سقائی جوانمرد و با خوان و گفتار خوش به روزگار بهرام گور پادشاه ساسانی و همان است که بهرام خواسته ٔ براهام جهود را به وی بخشید. فردوسی شرح داستان را چنین منظوم داشته است : چنان بد که روزی به نخجیر شیر...
-
برهنه
لغتنامه دهخدا
برهنه . [ ب ِرَ / ب َ رَ ن َ / ن ِ / ب ِ هََ ن َ / ن ِ ] (ص ) ترجمه ٔ عریان باشد. (از غیاث ). عریان ، مثل تیغ برهنه و لوای برهنه . (آنندراج ). بی مطلق پوشش چنانکه بی جامگی در آدمی و بی برگی در درخت و بی گیاهی در زمین و جز آن . أجرد. أضکل . بحریت . ...
-
اختر کاویان
لغتنامه دهخدا
اختر کاویان . [ اَ ت َ رِ ] (اِخ ) درفش کاویانی . رایت منسوب به کاوه . صاحب برهان گوید: اختر کاوان ، نام علم افریدون باشد و آن از کاوه ٔ آهنگر بود و پادشاهان عجم بعد از شکست ضحاک آنرا بر خود شگون گرفته بودند و آن چرمی بود که کاوه ٔ آهنگر بوقت کار کرد...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...