کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازآورد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازآورد کردن
لغتنامه دهخدا
بازآورد کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معذرت خواستن . عذر قبول کردن از کسی . (ناظم الاطباء) : گفتم از کویش روم بازآمدم با صد نیازهر که گوید ناسزائی بازآوردی کند.کاتبی (از فرهنگ ضیاء).
-
جستوجو در متن
-
بصلاح آوردن
لغتنامه دهخدا
بصلاح آوردن . [ ب ِ ص َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بصلاح بازآوردن . اصلاح کردن : محمد یحیی بزابلستان رفت با محمدبن طغرل و آن همه کارها بصلاح بازآورد و بسیستان بازگشت . (تاریخ سیستان ).
-
روایت کردن
لغتنامه دهخدا
روایت کردن . [ رِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از قول کسی سخن یا خبری گفتن . نقل کردن . (ناظم الاطباء). نقل کردن گفته ٔ کسی . از گفته ٔ دیگری به غیبت او نقل کردن : اثر، اثارة؛ روایت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : اردشیر بابکان بزرگتر چیزی که از وی ر...
-
بازآوردن
لغتنامه دهخدا
بازآوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) مراجعت دادن . تجدید کردن . برگرداندن .واپس آوردن . واپس دادن . (ناظم الاطباء) : رو تا قیامت ایدر زاری کن کی مرده را بزاری باز آری ؟ رودکی .که یارد شدن پیش گردان چین که بازآورد فره پاک دین . دقیقی .بدو گفت هومان که بازآ...
-
گل آلود
لغتنامه دهخدا
گل آلود. [ گ ِ ](ن مف مرکب ) تیره از خاک و لای . گل آلوده : در گریه ٔ وداع تذروان کبک لب طاووس وار پای گل آلود میبریم . خاقانی .دلم که خدمت زلف تو کرد چون گلسرنکرده پای گل آلود شانه بازآورد. خاقانی .هر شام کز این خم گل آلودبر خنبره ٔ فلک شود دود. نظا...
-
بساز
لغتنامه دهخدا
بساز. [ ب ِ ] (اِ) روز. (ناظم الاطباء). || (فعل امر) امر از ساختن . (دِمزن ) (شعوری ج 1 ورق 203). رجوع به ساختن شود. || (ص مرکب )آماده و درست ، کوک و مجهز برای نواختن : معاشری خوش و رودی بساز میخواهم که درد خویش بگویم بناله ٔ بم و زیر. حافظ. || سازگا...
-
افکندن
لغتنامه دهخدا
افکندن . [ اَ ک َ دَ] (مص ) در پهلوی افگندن و اپکندن . از پیشوند اپا + کن بمعنی انداختن . بدور انداختن . ساقط کردن . دورکردن . فرش گستردن . از شماره بیرون کردن . (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). افگندن . اوگندن . بمعنی انداختن . پرت کردن . بر زمین زدن . سا...
-
بریدن
لغتنامه دهخدا
بریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب . اًرباذ. ...
-
گردنامه
لغتنامه دهخدا
گردنامه . [ گ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) دعائی است که بر اطراف کاغذپاره نویسند و نام غلام و کنیزکی که گریخته باشد در میان آن مرقوم سازند و در زیر سنگ نهند یا در خاک دفن کنند. گاهی بر ستون خانه هم آویزند و بعضی گویند در میان سوره ٔ یوسف باید گذاشت ، الب...
-
فریادرس
لغتنامه دهخدا
فریادرس . [ ف َرْ یا رَ / رِ ] (نف مرکب ) دادگر. دادرس . (آنندراج ) (انجمن آرا). دستگیر. یاری کننده . دادرس . (غیاث ) (از یادداشتهای مؤلف ) : نهادند پیمان دو جنگی که کس نباشد در آن جنگ فریادرس . فردوسی .فرستاد نزد برادرْش ْ کس همان نزد دستور فریادرس...
-
آوردن
لغتنامه دهخدا
آوردن . [ وَ دَ ] (مص ) (از: آ، به معنی سوی یا به معنی سلب + بردن ) بردن بسوی کسی . ایتاء. اجأه . اِتیان . مقابل بردن : ز چیزی که از بلخ بامی ببردبیاورد و یکسر به گهرم سپرد. فردوسی .بگیریدش از پشت آن پیل مست به پیش من آریدبسته دو دست . فردوسی .بسیند...
-
دریافتن
لغتنامه دهخدا
دریافتن . [ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) یافتن به تحقیق کردن و وارسیدن . (آنندراج ). واقف شدن و دانستن و مطلع شدن . (ناظم الاطباء).دانستن . درایت . تفهم . فهمیدن . فهم کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ملتفت شدن . درک کردن . فهم کردن . ایباه .تفهم . تلقن . توجس...
-
دلگرمی
لغتنامه دهخدا
دلگرمی . [دِ گ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلگرم . دلگرم بودن . دلخوشی . اعتماد. اطمینان . امیدواری : مرا نیست دلگرمی از خواسته به فرزند گشتم دل آراسته . فردوسی .درخواست [ خواجه احمد حسن ] تا ایشان را بتازگی دلگرمی بوده باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص...
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح ُ رُ / ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان . (منتهی الارب ). ترتیزک . تره تندک . شب خیزک . شاهی . حرف ابیض . سفیداسفند. خردل سفید. خردل فارسی . خردل . سفندان تیز. تیز خردل . تخم ترتیزک . گنده . و بهندی ، هالون . (غیاث ). ثفاء....