کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باری تعالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باری تعالی
لغتنامه دهخدا
باری تعالی . [ ت َ لا ] (اِ مرکب ) خدای عز و جل . خداوندمتعال . خدا. جبار. (منتهی الارب ) : لطف باری تعالی دررسید و آن محنت از گردن من بگردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). باری تعالی باران رحمت فروفرستاد. (ایضاً ص 331). متسلسل بسببی که مسبب الاسباب و وا...
-
واژههای مشابه
-
غالیه باری
لغتنامه دهخدا
غالیه باری . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) بوی خوش دهندگی . دادن بوی خوش : همواره بود در بر توهر شب و هر روزترکی که کند طره ٔ او غالیه باری .فرخی .
-
یک باری
لغتنامه دهخدا
یک باری . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) ناپاکی . درپهلوی آن ناپاکی است که از حمل نعشی حامل را زاید چون نعش را به تنهایی برد، چه در دین زرتشت برای حمل جنازه اقلاً دو تن باید. (یادداشت مؤلف ) : چونکه در جنت شراب حلم خوردشد ز یک باری شیطان روی زرد. مولوی ...
-
ابن باری
لغتنامه دهخدا
ابن باری .[ اِ ن ُ ] (اِخ ) نام شاعری از عرب . (منتهی الارب ).
-
جو باری
لغتنامه دهخدا
جو باری . (ص نسبی ) نسبت است به جوبار. (انساب سمعانی ). رجوع به جوبار شود.
-
سرشک باری
لغتنامه دهخدا
سرشک باری . [ س ِ رِ ] (حامص مرکب ) اشک ریزی . گریستن . اشک ریختن : میکرد همان سرشک باری اما بطریق سوگواری .نظامی .
-
باری رعلا
لغتنامه دهخدا
باری رعلا. [ ] (اِ) به سریانی بذر کتان است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
باری ارمینیاس
لغتنامه دهخدا
باری ارمینیاس . [ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) یا باری مینیاس یا اقوال جازمه ، از یونانی پری یعنی درباره ٔ، در خصوص ارمی نیاس بمعنی عبارتست ، ترکیب شده . بابی است در منطق مشتمل بر قضایا و جهت قضایا. رجوع به اساس الاقتباس چ 1326 دانشگاه طهران ص ک شود. باب ق...
-
باری کرسف
لغتنامه دهخدا
باری کرسف . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهداردهار بخش قمصر شهرستان کاشان که در 60 هزارگزی شمال باختری قمصر سر راه فرعی کاشان به مشهداردهار واقع است . آبش از قنات . محصولش غلات ، حبوبات ، میوه جات . شغل مردمش زراعت ، گله داری صنایع دستی زنان ...
-
باری گر
لغتنامه دهخدا
باری گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) بوریاگر. (مهذب الاسماء).
-
بسر باری
لغتنامه دهخدا
بسر باری . [ب ِ س َ ] (ص مرکب ) حمل شده ٔ به روی سر و به روی بار. (ناظم الاطباء). باری که بر سر بود. (مؤید الفضلاء).
-
کار و باری
لغتنامه دهخدا
کار و باری . [ رُ ] (ص نسبی ) سوداگر و بازرگان . (ناظم الاطباء).
-
باری به هر جهت کردن
لغتنامه دهخدا
باری به هر جهت کردن . [ هََ ج َ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را ناتمام و ناقص و بی استحکام انجام کردن . به تسامح وبی استواری کاری انجام کردن یا کلامی را گفتن . نظر سطحی انداختن . سرسری کاری انجام دادن . مرور کردن . مطالعه کردن . رجوع به امثال و حکم د...