کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باری به هر جهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابن باری
لغتنامه دهخدا
ابن باری .[ اِ ن ُ ] (اِخ ) نام شاعری از عرب . (منتهی الارب ).
-
سرشک باری
لغتنامه دهخدا
سرشک باری . [ س ِ رِ ] (حامص مرکب ) اشک ریزی . گریستن . اشک ریختن : میکرد همان سرشک باری اما بطریق سوگواری .نظامی .
-
باری تعالی
لغتنامه دهخدا
باری تعالی . [ ت َ لا ] (اِ مرکب ) خدای عز و جل . خداوندمتعال . خدا. جبار. (منتهی الارب ) : لطف باری تعالی دررسید و آن محنت از گردن من بگردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). باری تعالی باران رحمت فروفرستاد. (ایضاً ص 331). متسلسل بسببی که مسبب الاسباب و وا...
-
باری گر
لغتنامه دهخدا
باری گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) بوریاگر. (مهذب الاسماء).
-
کار و باری
لغتنامه دهخدا
کار و باری . [ رُ ] (ص نسبی ) سوداگر و بازرگان . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تورک
لغتنامه دهخدا
تورک . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) برگردانیدن پای را بر ستور جهت آسایش یا جهت ترک . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). برگردانین پای را بر ستور جهت آسایش و یا جهت فرودآمدن . (ناظم الاطباء). منه قولهم : لاترک فان الوروک مصرعة. (منتهی الارب ) (ناظ...
-
سو
لغتنامه دهخدا
سو. (اِ) سوی . «سوی » پهلوی «سوک » (طرف ، جهت ) و «سوک » . (اشتقاق اللغة، هوبشمان ص 748). رجوع به نیبرگ ص 204 و «سوک » شود. معرب آن سوق در چهار سوق . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جانب . طرف . (برهان ). جانب چنانکه این سو و آن سو. (آنندراج ). کنار. خ...
-
علی کل حال
لغتنامه دهخدا
علی کل حال . [ ع َ لا ک ُل ْ ل ِ لِن ْ ] (ع ق مرکب ) به هر حال . به هر جهت . در هر حال .
-
تسایل
لغتنامه دهخدا
تسایل . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) روان شدن مایع. (زوزنی ). روان شدن لشکر از هر جهت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روان شدن گروهی از لشکریان یا گروهی از اسبان از هر جهت . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). توارد قوم از هر جهت . (از المنجد).
-
بوجهی
لغتنامه دهخدا
بوجهی . [ ب ِوَ ] (ق مرکب ) بطریقی . به جهتی . (فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از تازی . به هر جهت . و به هر طریق و به هر بابت . (ناظم الاطباء). رجوع به «وجه » و «بوجه » شود.
-
چهارراه
لغتنامه دهخدا
چهارراه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) جائی که دو راه یا دو کوچه همدیگر را قطع کنند. محل تقاطع دو کوچه یا دو راه یا دو خیابان . آنجا که از چهار جهت و سوی گذر و معبر ممتد گردد و هر معبری راهی مقابل خود و ممتد در جهت مخالف خود داشته باشد. رجوع به چارراه شو...
-
دهاده
لغتنامه دهخدا
دهاده . [ دِ دِه ْ ] (اِ مرکب ) از تمام محله های شهر. (ناظم الاطباء). || از محلی به محلی . (از ناظم الاطباء). || از هر قسمت و از هر جهت و از هر مقام . (ناظم الاطباء).
-
ابطح
لغتنامه دهخدا
ابطح . [ اَ طَ ] (اِخ ) جائی است بین مکه و منی و مسافت آن از هر دو بیک اندازه و شاید به منی نزدیکتر است و ازین جهت به مکه و منی هر دو نسبت داده میشود. و بعضی گویند ابطح ، ذوطوی است و این سخن درست نباشد.
-
نثارة
لغتنامه دهخدا
نثارة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) آنچه بریزد از هر چیزی ، یابه خصوص آنچه به دستار خوان بریزد و بخورند آن را جهت ثواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).