کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باریکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باریکی
لغتنامه دهخدا
باریکی . (حامص ) دقت و نازکی . (ناظم الاطباء). نازکی و لطافت و دقت . (آنندراج ). ظرافت . نازکی . (دِمزن ).چو از باریک بینی موی میسفت بباریکی سخن چون موی میگفت . نظامی .سنانش از موی باریکی سترده ز چشم موی بینان موی برده . نظامی . || لاغری : آن چنان کز...
-
جستوجو در متن
-
خیوشة
لغتنامه دهخدا
خیوشة. [ خ ُ ش َ ] (ع اِمص ) دقت . باریکی . منه : فیه خیوشة؛ یعنی در آن دقت و باریکی است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
کوب
لغتنامه دهخدا
کوب . [ ک َ وَ ] (ع اِمص ) باریکی گردن . || کلانی سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نی آب
لغتنامه دهخدا
نی آب . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نی کوتاه و باریکی که در داخل قلیان در میان آب قرار دارد. نَیاب .
-
ستک
لغتنامه دهخدا
ستک . [ س ُ ت ُ ] (اِ) باریکی کمر. || (ص ) کمرباریک . (ناظم الاطباء). لاغرمیان . (آنندراج ).
-
غنچگی
لغتنامه دهخدا
غنچگی . [ غ ُ چ َ / چ ِ ] (حامص ) غنچه بودن : خضد؛ باریکی میوه ها و غنچگی آن . (منتهی الارب ). || در حال غنچه بودن . رجوع به غنچه شود.
-
ذات التلافیف
لغتنامه دهخدا
ذات التلافیف . [ تُت ْت َ ] (ع اِ مرکب ) روده های باریکی است در شکم . (منتهی الارب ).
-
رفف
لغتنامه دهخدا
رفف . [ رَ ف َ ] (ع اِمص ) رقت و باریکی و تنکی ونازکی . (ناظم الاطباء). رقت و تنکی . (منتهی الارب ).
-
ضوی
لغتنامه دهخدا
ضوی . [ ض َ وا ] (ع اِمص ) باریکی استخوان و خردی جسم در خلقت . لاغری . (منتهی الارب ).
-
قبب
لغتنامه دهخدا
قبب . [ ق َ ب َ ] (ع اِمص ) باریکی و لاغری تهیگاه و شکم . (منتهی الارب ).
-
قضف
لغتنامه دهخدا
قضف . [ ق ِ ض َ ] (ع اِمص ) لاغری و تنکی و باریکی . || (اِ) سنگهای تنک . (منتهی الارب ). رجوع به قَضَف و قضافة شود.
-
خفوق
لغتنامه دهخدا
خفوق . [ خ ُ ] (ع اِ) باریکی میان اسب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
سجف
لغتنامه دهخدا
سجف . [ س َ ] (ع مص ) باریکی کمر و لاغری شکم . (منتهی الارب ). باریک بودن کمر و لاغر بودن شکم . (اقرب الموارد) (متن اللغة).
-
ذلف
لغتنامه دهخدا
ذلف . [ ذَ ل َ ] (ع اِمص ) خردی بینی و راستی تیغ آن ، یعنی راستی قصبه ٔآن یا باریکی یا اندک سطبری بینی و راستی طرف آن .