کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باریدن
لغتنامه دهخدا
باریدن . [ دَ ] (مص ) آمدن و فروریختن باران ، برف ، تگرگ و جز آن از هوا، و از آسمان بزمین . آنچه ابر و آسمان فروریزد خواه باران باشد و یا برف و جز آن . (ناظم الاطباء). چکیدن و ریختن قطرات آب و غیره (مثل تگرگ و برف ) از ابر: در زمستان ایران باریدن بار...
-
واژههای مشابه
-
گوهر باریدن
لغتنامه دهخدا
گوهر باریدن . [ گ َ / گُو هََ دَ ] (مص مرکب ) نثار کردن و پاشیدن گوهر. || بخشیدن گوهر. || کنایه از جوانمردی و کرم و سخاوت باشد. || کنایه از اشک ریختن . گریه کردن . گریستن . || کنایه از باران باریدن ابر. رجوع به گوهربار شود.
-
گهر باریدن
لغتنامه دهخدا
گهر باریدن . [ گ ُ هََ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گوهر باریدن . رجوع به همین کلمه شود.
-
در باریدن
لغتنامه دهخدا
در باریدن . [ دُرر دَ ] (مص مرکب ) پاشیدن در. پاشیده و افشانده شدن دُر. || نزول قطرات باران . || سخن گفتن به روانی . کنایه از سخن شیرین و شیوا از زبان جاری شدن : زبانی که اندر سرش مغز نیست اگردر ببارد همان نغز نیست .فردوسی .
-
شتاب باریدن
لغتنامه دهخدا
شتاب باریدن . [ ش ِ دَ ] (مص مرکب ) باریدن بشتاب . بارش تند و سخت : اِفراط؛ شتاب باریدن . (منتهی الارب ).
-
اشک باریدن
لغتنامه دهخدا
اشک باریدن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار گریستن . اشک ریختن . اشک چکیدن . اشک افشاندن : ناامیدی بردهد اشکی که می باریم مارزق قارون میشود تخمی که می کاریم ما.صائب (از آنندراج ).عَبرَة. (منتهی الارب ). هتون . (تاج المصادر بیهقی ). استعبار. (منتهی الارب ...
-
باران باریدن
لغتنامه دهخدا
باران باریدن .[ دَ ] (مص مرکب ) نزول باران . فرود آمدن باران . باریدن باران . فروریختن باران . باران آمدن : عجب که بیخ محبت نمیدهد بارم که بر وی اینهمه باران شوق میبارم .سعدی (طیبات ).
-
خرد باریدن
لغتنامه دهخدا
خرد باریدن . [ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) کم کم باریدن . باریدن با قطرات ریز. ارشاش . (تاج المصادر بیهقی ).
-
خون باریدن
لغتنامه دهخدا
خون باریدن . [ دَ ] (مص مرکب ) باریدن خون . خون فشاندن : از آن مشهور شیر نر که اندر بدر و در خیبرهوااز چشم خون بارید در صمصام خندانش .ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
ارذاذ
لغتنامه دهخدا
ارذاذ. [ اِ ] (ع مص )باران رذاذ (نرم و ریزه ) باریدن . (منتهی الأرب ). باران نرم ریزه باریدن . باران نرم اندک باریدن . باران ضعیف باریدن . اندک باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). باران رذاذ رسیدن بزمین . (منتهی الأرب ). || روان شدن جراحت و آنچه در مشک ...
-
ارکاک
لغتنامه دهخدا
ارکاک . [ اِ ] (ع مص ) باران ریزه باریدن آسمان . (منتهی الأرب ). باران خرد باریدن . (زوزنی ). || باران ریزه رسیدن بزمین . (منتهی الأرب ).
-
ارهام
لغتنامه دهخدا
ارهام . [ اِ ] (ع مص ) ارهام سماء؛ باران نرم باریدن آسمان . (منتهی الارب ). باران آمدن . آهسته و نرم باریدن باران . (آنندراج ).
-
اطشاش
لغتنامه دهخدا
اطشاش . [ اِ ] (ع مص ) باران ریزه باریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ارشاش . رجوع به ارشاش شود. باران خرد باریدن . (از اقرب الموارد).