کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باریاب شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باریاب شدن
لغتنامه دهخدا
باریاب شدن . [ رْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دستوری دخول . اجازه ٔدرآمدن داشتن . بار یافتن . بحضور پادشاه یا امیری رفتن . رجوع به بار یافتن . باریابی . باریاب گشتن شود.
-
جستوجو در متن
-
باریابی
لغتنامه دهخدا
باریابی . [ رْ ](حامص مرکب ) اذن دخول . (ناظم الاطباء). تشرف بحضور: پس از باریابی بمحل خدمت خود بازگشت . شرف حضور. (دِمزن ). رجوع به بار یافتن .باریاب شدن . باریاب گشتن . باریابی حاصل کردن شود.
-
بار یافتن
لغتنامه دهخدا
بار یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی رخصت و دستوری یافتن بحضور امرا و سلاطین . (آنندراج ). اجازه یافتن . پذیرفته شدن در بارگاه . رخصت دخول یافتن . (ناظم الاطباء: بار) (دِمزن ). رجوع به باریابی ، باریاب شدن و باریاب گشتن شود : ز ره چون بدرگاه شد بار ی...