کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باروک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باروک
لغتنامه دهخدا
باروک . (اِخ ) شاگرد ارمیا که پیشگوییهایش را بدو املاء میکرده است . (600 ق . م .).
-
باروک
لغتنامه دهخدا
باروک . (ع اِ) ناخوشی سکاچه و کابوس . (ناظم الاطباء). نیدلان . جاثوم . بختک . نسبرک . عبدالجنه . دیونسبرک . (مهذب الاسماء). || مرد بددل . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ژرن
لغتنامه دهخدا
ژرن . [ ژِ رُ ] (اِخ ) (سابقاً: باروک ) نام قصبه ای به مجمعالجزایر فیلیپین (در جزیره ٔ لوسَن )، دارای 7805 تن سکنه .
-
بختک
لغتنامه دهخدا
بختک . [ ب َ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر بخت . (ناظم الاطباء). || کابوس . خانق . نیدلان . جاثوم .سکاچه . ضاغوط. مندد. عبدالجنه . فرنجک . کرنجو. باروک . برک . نیدل . جثا. درفنجک . (ناظم الاطباء). برخفج . (یادداشت مؤلف ). سنگینی که در خواب بر کسی پیدا شود. |...
-
سکاچه
لغتنامه دهخدا
سکاچه . [ س ُ چ َ / چ ِ ] (ص ) سخن ناشنو. (برهان ). || ستیهنده و ستیزه کننده . (برهان ). ستیهنده . (جهانگیری ). || (اِ) کابوس و عبدالجنه و آن سنگینی است که در خواب بر مردم می افتد. (برهان ). شکلی مهیب که آدمی از آن در خواب می ترسد یا پندارد کسی گلویش...
-
درفنجک
لغتنامه دهخدا
درفنجک . [ دَ ف َ ج َ ] (اِ) کابوس بود که شب در خواب بر مردم نشیند. (لغت فرس اسدی ). گرانی که در خواب بر مردم افتد و آنرا به عربی کابوس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). حکما گویند ماده ٔ سودائی است که در خواب بسبب آن ماده چنان نماید که شخصی مهیبی یا جانو...
-
باب الطاق
لغتنامه دهخدا
باب الطاق . [ بُطْ طا ] (اِخ ) محله ایست بزرگ ببغداد در جانب شرقی معروف بطاق اسماء. (معجم البلدان ) (تجارب الامم چاپ عکسی لیدن ص 38، 551). رجوع به طاق شود : پس میان باروک و هرون که پسر خال مقتدر بود بباب الطاق بر سردو غلام جنگ شد... (تاریخ گزیده چ عک...
-
کابوس
لغتنامه دهخدا
کابوس . (اِ) مأخوذ از کلمه ٔ لاتینی انکبوس . استنبه . باروک . بخت . بختک . بَرخَفج . بَرخَفَج .بینی گلی . (فرهنگ نظام ). جاثوم . جثام . (منتهی الارب ). خانق . (بحر الجواهر). خرخجیون . خرنجک . خرونجک (شاید ووروجک که زنها به اطفال شیطان میگویند اصلش ا...
-
لبنان
لغتنامه دهخدا
لبنان . [ ل ُ ] (اِخ ) (جبل ... یا کوه ...) نام کوهستان سوریه که به داشتن درختان سدر عالی مشهور است و بموازات دریا بطول 130 هزار گز کشیده شده و مرتفعترین قله ٔ آن سه هزار گز بلندی دارد. یاقوت گوید: نام کوهی که از عرج که میان مکه و مدینه است تا به شام...
-
بددل
لغتنامه دهخدا
بددل . [ ب َْ، دِ ] (ص مرکب ) ترسنده و ترسناک . (برهان قاطع). ترسناک . (غیاث اللغات ). ترسنده و بیمناک ورمیده خاطر. (انجمن آرا) (آنندراج ). بزدل ، نقیض شجاع . (هفت قلزم ). جبان و ترسناک . (ناظم الاطباء). جبان . (زمخشری ) (دستوراللغة). جُبّا. فَشِل . ...