کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارهَنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بارهنگ
لغتنامه دهخدا
بارهنگ . [ هََ ] (اِ) بارتنگ . خِنگ . ذنب الثعلب . خوب کلان . مری زبانک . لسان الحمل .بردوسلام . آذان الجدی . لسان الحمل الکبیر. ذنب الفارة. اسم تخمی است دوایی که نام دیگرش بارتنگ است . (فرهنگ نظام ). دانه های قرمزرنگ آن لعاب بسیار دارد. (گیاه شناسی ...
-
واژههای همآوا
-
بارهنگ
لغتنامه دهخدا
بارهنگ . [ هََ ] (اِ) بارتنگ . خِنگ . ذنب الثعلب . خوب کلان . مری زبانک . لسان الحمل .بردوسلام . آذان الجدی . لسان الحمل الکبیر. ذنب الفارة. اسم تخمی است دوایی که نام دیگرش بارتنگ است . (فرهنگ نظام ). دانه های قرمزرنگ آن لعاب بسیار دارد. (گیاه شناسی ...
-
جستوجو در متن
-
کاردی
لغتنامه دهخدا
کاردی . (اِ) نامی است که در «نور» (مازندران ) به بارهنگ دهند. رجوع به بارهنگ شود.
-
بلنتاین
لغتنامه دهخدا
بلنتاین . [ ب َ ل َ ] (معرب ، اِ) بارهنگ ، که گیاهی است . (ازفرهنگ فارسی معین ) (از دزی ). رجوع به بارهنگ شود.
-
ذنب الفار
لغتنامه دهخدا
ذنب الفار. [ ذَ ن َ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) یا ذنب الفارة؛ دم موش . || بارتنگ . بارهنگ .
-
مصاصة
لغتنامه دهخدا
مصاصة. [ م ُ ص َ ] (ع اِ) واحد مصاص که گیاهی است . (از اقرب الموارد). || بارهنگ .
-
بردوسلام
لغتنامه دهخدا
بردوسلام . [ ب ُ دُ س َ ](اِ مرکب ) لسان الحمل . (یادداشت مؤلف ). بارهنگ . بارتنگ . (یادداشت مؤلف ).
-
چارتخمه
لغتنامه دهخدا
چارتخمه . [ ت ُ / م َ/ م ِ ] (اِ مرکب ) چارتخم (قدومه و بارهنگ و بهدانه و سپستان ) جوشانده ٔ مخصوص از بارهنگ و سپستان و قدومه و بهدانه که در سرماخوردگی برای نرم کردن اخلاط سینه و رفع سینه درد میخورند. شربتی از جوشانده ٔ بهدانه و بارتنگ و قدامه و سپست...
-
ریم آهنج
لغتنامه دهخدا
ریم آهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) ریم آهنگ . بیخی است از گیاه که آن را خرغول گویند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بیخ خرغول . (ناظم الاطبا). معرب ریم آهنگ . (انجمن آرا) (برهان ). ریم آهنگ . ریشه ٔ بارهنگ است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریم آهنگ و خرغول و بار...
-
لعابدار
لغتنامه دهخدا
لعابدار. [ ل ُ ] (نف مرکب ) دارای لعاب . مواد و دانه هایی دارای چسبندگی پس از تر نهادن ، چون : اسفرزه و قدومة و بارهنگ و سپستان و به دانه و صمغها و جز آن .
-
قازایاغی
لغتنامه دهخدا
قازایاغی . (ترکی ، اِ مرکب ) از سبزیهای خودروی خوراکی است و جزء تیره ٔ بارهنگ ها میباشد. برگهای آن بریدگیهای بسیار و طعم مخصوص دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 251). رجوع به غازایاغی شود.
-
چرغون
لغتنامه دهخدا
چرغون . [ چ َ ] (اِ) بمعنی چرغول است که لسان الحمل باشد. (برهان ). بمعنی چرغول است . (آنندراج ). گیاهی دوائی که بتازی «لسان الحمل » گویند و تخم آنرا بارهنگ نامند. (ناظم الاطباء). رجوع به چرغول و خرغول و خرگوشک شود.
-
خرکوس
لغتنامه دهخدا
خرکوس . [ خ َ ] (ع اِ) بارهنگ و آن گیاهی است دارویی ودر فارس خرگوش نامیده میشود. (از دزی ج 1 ص 366). ظاهراً همان خرگوشک باید باشد. رجوع به خرگوشک شود.