کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارندگی
لغتنامه دهخدا
بارندگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص ) باریدن و بارش . (ناظم الاطباء). حاصل مصدر باریدن . (آنندراج ) : چو ابر بهاران ببارندگی همی مرگ جوید بدان زندگی . فردوسی .بپوشید نوجامه ٔ بندگی دو دیده چو ابری ببارندگی . فردوسی .|| (اِ) باران . (آنندراج ) (دِمزن ) : و...
-
جستوجو در متن
-
گبرونت
لغتنامه دهخدا
گبرونت . [ گ َ ن َ ] (اِ) بارندگی . (ناظم الاطباء).
-
دشت ارزن
لغتنامه دهخدا
دشت ارزن . [ دَ ت ِ اَ زَ] (اِخ ) (بحیره ٔ...) از دریاهای پارس ، آب این بحیره شیرین است و چون بارندگی زیادت باشد این بحیره زیادت بود و چون بارندگی نباشد خشک شود و جز اندکی نماندو دور آن سه فرسنگ باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ).
-
بحیره ٔ دشت ارژن
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ دشت ارژن . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ دَ ت ِ اَ ژَ ] (اِخ ) دریاچه دشت ارژن . آب این بحیره شیرین است و چون بارندگی زیادت باشد این بحیره زیادت بودو چون بارندگی نباشد خشک شود و جز اندکی نماند و دور آن سه فرسنگ باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 153).
-
جهنم دره
لغتنامه دهخدا
جهنم دره . [ ج َ هََ ن ْ ن َ دَرْ رِ ] (اِخ ) نام عقبه ایست بغایت تنگ و پردرخت ، و پیوسته آنجا بارندگی است (در حدود هرات ). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 524، 526 شود.
-
ماشرة
لغتنامه دهخدا
ماشرة. [ ش ِ رَ ] (ع ص ) ارض ماشرة؛ زمین که گیاهش جنبان باشد از تازگی . (از منتهی الارب ). زمینی که گیاه آن پس از بارندگی جنبان گردد. (ناظم الاطباء). زمینی که گیاه آن از باران سیراب و جنبان و راست گردد. (از اقرب الموارد).
-
گودزره
لغتنامه دهخدا
گودزره . [ ؟ زَرْ رَ ] (اِخ ) دریاچه ای است در جنوب دریاچه ٔ هامون که در سالهایی که بارندگی زیاد است فاضلاب دریاچه ٔ هامون به آن میریزد. (ایران باستان ج 1 ص 148). گودزره از خاور به باختر صد میل و عرضش سی میل است . (ازسرزمینهای خلافت شرقی ص 362). رجوع...
-
طارق
لغتنامه دهخدا
طارق . [ رِ ] (اِخ ) کوه طارق به طبرستان . در عجائب المخلوقات و آثارالباقیه آمده که در آن کوه غاری است و در آنجا دکه ای که آن را دکه ٔ سلیمان خوانند و به برکت سلیمان آن را معظم دارند و اگر او را بقاذورات ملوث کنند، هوا متغیر شود و صاعقه و بارندگی آرد...
-
سوره
لغتنامه دهخدا
سوره . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حنین بخش مرکزی شهرستان خرم آباد. دارای 1000 تن سکنه . آب آن از شطالعرب و محصول آنجا خرما. شغل اهالی آنجا زراعت و صنایع دستی آنان حصیربافی است . موقع بارندگی با قایق از شطالعرب به خرمشهر میروند. (از فرهنگ جغرافیا...
-
چایشلو
لغتنامه دهخدا
چایشلو. [ ی ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از قرای دره جزاب که هوای خوب دارد وچهار فصلش معتدل است . ملک رعیت است و اهالی آن بعضی گوسفنددار و برخی زارعند. دو رشته قنات دارد، محصولش غله و خربزه است و در صورت بارندگی انگور فراوانی در ...
-
دشتیاری دلاور
لغتنامه دهخدا
دشتیاری دلاور. [ دَش ْت ْ دِ وَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ شهرستان چاه بهار. این دهستان در باختر بخش واقع است . منطقه ای است جلگه ، هوای آن مالاریائی و آب مشروب دهستان از باران است . رودخانه ٔ خواجه در این دهستان از کوهستان قصرقند سرچشمه میگ...
-
نمدی
لغتنامه دهخدا
نمدی . [ ن َ م َ ] (ص نسبی ) از نمد. چیزهای ازنمد کرده . (یادداشت مؤلف ). ساخته از نمد. (فرهنگ فارسی معین ): کلاه نمدی . || (اِ) بالاپوشی که از نمد سازند و چوپانان و بیابان گردان و ساربانان هنگام سرما یا بارندگی آن را بر دوش یا بر سر کشند.- نمدی آفت...
-
دزلی
لغتنامه دهخدا
دزلی . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون بخش دزاب ، شهرستان سنندج . واقع در 30هزارگزی شمال زراب و 9هزارگزی غرب راه اتومبیل رو مریوان به زراب ، با 700 تن سکنه . آب آن از چشمه و زه آب دوره ٔ محلی و راه آن مالرو و صعب العبور است . این ده محصو...
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در 2هزارگزی باختری خرمشهر و یکهزارگزی جنوب راه اتومبیل رو مرز عراق ، با 600 تن سکنه . آب آن از شطالعرب و راه آن تابستان اتومبیل رو است و در موقع بارندگی با قایق آبی و موت...