کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارنامۀ گروهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بارنامه
لغتنامه دهخدا
بارنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) اسباب تجمل و حشمت و بزرگی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). اسباب تجمل و حشمت . (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ) (جهانگیری ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 190 برگ ب شود : ز بارنامه ٔ دولت بزرگی آمده سودبدین بشارت فرخنده شاد ...
-
بارنامه کردن
لغتنامه دهخدا
بارنامه کردن . [ م َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )نازش و مباهات کردن : و این لافی نیست که میزنم و بارنامه ای نیست که میکنم بلکه عذری است که بسبب این تاریخ میخواهم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 567). کسری بنشست ، چنانکه رسم ملوک عجم بود و رسول را بار داد و پادش...
-
جستوجو در متن
-
باز کردن
لغتنامه دهخدا
باز کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) گشودن . گشادن . (ناظم الاطباء). منفرج کردن . فراز کردن . وا کردن . مقابل بستن : آن کس که بر امیر در مرگ باز کردبر خویشتن نگر نتواند فراز کرد. ابوشکور.باز کردم در و شدم به کده در کلیدان نبود سخت کده . طَیّان .در کلبه ٔ ...