کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارفروش ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارفروش ده
لغتنامه دهخدا
بارفروش ده . [ ف ُ دِه ْ ] (اِخ ) بارفروشه ده . بابل . بارفروش .مامطیر. نام شهری است از مازندران . در بدو حال دیهی بود که باری از دریای خزر فرود می آوردند در آن ده به فروش می رسیده بنابراین به آن اسم موسوم شده . در تاریخ مازندران نوشته اند که مردابی ...
-
واژههای مشابه
-
حسن بارفروش
لغتنامه دهخدا
حسن بارفروش . [ ح َ س َ ن ِف ُ ] (اِخ ) ابن صفر بارفروشی ، معروف به شیخ کبیر. درگذشته ٔ 1345 هَ . ق . او راست : حاشیه هایی چند بر کتب درسی و «حدیقة الشیعة» و جز آن . (ذریعه ج 6 ص 387).
-
تره بارفروش
لغتنامه دهخدا
تره بارفروش . [ ت َ رَ / رِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ تره بار که بقول فروشد.
-
خشکه بارفروش
لغتنامه دهخدا
خشکه بارفروش . [ خ ُ ک َ / ک ِ ف ُ ] (نف مرکب اِ مرکب ) فروشنده ٔ خشکه بار. خشکبارفروش . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
قصاب میان ده
لغتنامه دهخدا
قصاب میان ده . [ ق َص ْ صا دِه ْ ] (اِخ ) نام یکی از روستاهای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158 شود.
-
بالفروش
لغتنامه دهخدا
بالفروش . [ ف ُ ] (اِخ ) ضبطی دیگر از بارفروش از ولایات مازندران . (از لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2 ص 41). بارفروشه ده . و امروز آنرا بابل گویند. و رجوع به بابل و نیز رجوع به بارفروش شود.
-
کردرودبار
لغتنامه دهخدا
کردرودبار. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از ده های بارفروش مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 117 و ترجمه ٔ آن ص 158).
-
ده
لغتنامه دهخدا
ده . [ دِه ْ ] (اِ) قریه . (شرفنامه ٔ منیری ) (مهذب الاسماء). قریه و با یاء نیز به صورت دیه آمده . (از غیاث ). دَیْه ْ (درتداول مردم قزوین ) و در کتب نثر قدیم صورت دیه بیشتر آمده است . واحد کوچکی از محل سکنای جوامع که واحد بزرگتر آن شهر و متوسط آن شه...
-
بارفروشه ده
لغتنامه دهخدا
بارفروشه ده . [ ف ُ ش َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی به مازندران . بارفروش : پس از وصول بدان حدود [ مازندران ]امیر نظام الدین عبدالکریم که ایالت آمل و بارفروشه ده ارثاً و استحقاقاً تعلق به وی میداشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 520). و رجوع به همین کتاب ج 3 صص...
-
مامطیر
لغتنامه دهخدا
مامطیر. [ م َ ] (اِخ ) شهرکی است [ از دیلمان به ناحیت طبرستان ] با آبهای روان و ازوی حصیری خیزد سطبر و سخت نیکو که آن به تابستان به کار دارند. (حدودالعالم چ دانشگاه ص 145). در قرن دهم هجری بارفروش (بابل ) در محل سابق مامطیر بنا شد. (ترجمه ٔ مازندران ...
-
بابل
لغتنامه دهخدا
بابل . [ ب ِ ] (اِخ ) رودیست بطول 78 کیلومتر، از سوادکوه سرچشمه میگیرد و از مغرب بارفروش میگذرد و در مشهدسر وارد دریا میشود، عرض آن در مصب 79 متر و عمقش 5 متر است . معروفترین پل آن ، پل بارفروش است که دارای ده طاق میباشد، آب بابل بسیار و دارای ماهی آ...
-
خاطر اشرفی
لغتنامه دهخدا
خاطر اشرفی .[ طِ رِ اَ رَ ] (اِخ ) شاعری بوده است . هدایت آرد: اسمش امیر محمدحسین ، متوطن اشرف مازندران بود و آقامیر اسداﷲ اشرفی فرزند اوست که در بارفروش سکونت دارد. اولادش معروف از جمله سید شکراﷲ قرب ده پانزده سال با مؤلف (هدایت صاحب مجمعالفصحاء) د...
-
بابلکان
لغتنامه دهخدا
بابلکان . [ ب ُ ] (اِخ ) خاصه ٔ بالکانی . مرکز بلوک لاله آباد در ناحیه ٔ بارفروش . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 118 قسمت انگلیسی چ 1342 هَ . ق . قاهره ).دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی بابل در 10هزارگزی جنوب باختری بابل ، 2هزارگزی شمال ش...