کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارخدای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارخدای
لغتنامه دهخدا
بارخدای . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) بارخدا. نامی از نامهای خدای تعالی .حق تعالی . باری تعالی . پروردگار. باری تعالی که همه رابار دهد. (آنندراج : بارخدا). خداوند. (شرفنامه ٔ منیری ): و دعا میکردند که بارخدایا تو یونس را بما بازده پس خداوند یونس را فرمود... (...
-
جستوجو در متن
-
بارپروردگار
لغتنامه دهخدا
بارپروردگار. [ پ َرْ وَ دْ / دِ ] (اِخ ) بارخدای . خداوند. خدای تعالی .
-
دشمن فرسای
لغتنامه دهخدا
دشمن فرسای . [ دُ م َ ف َ ] (نف مرکب ) فرساینده ٔ دشمن . عاجز کننده ٔ عدو : سال و مه دولت آن بارخدای ملکان همچنان باد ولی پرور و دشمن فرسای .فرخی .
-
مولی
لغتنامه دهخدا
مولی . [ م َ ] (اِخ ) ممال مَولی ̍، به معنی بارخدای . نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت مؤلف ) : شغل شغل تو باد با خسروکار کار تو باد با مولی .ابوالفرج رونی .
-
بارخداه
لغتنامه دهخدا
بارخداه . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) لغتی در بارخدا یا معرب آن : فسمعته یقول : اندک اندک یا بارخداه ارفق بی یا مولای ! قال ثم خرجت نفسه ... (صفة الصفوة). رجوع به بارخدا و بارخدای شود.
-
مولی
لغتنامه دهخدا
مولی . [ م َ لا ] (اِخ ) رب . (منتهی الارب ). بارخدا. نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء). بارخدای . یکی از نامهای خدای تعالی . در دعا گویند: مولای مولای ! (یادداشت مؤلف ). بارخدای . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) (دهار) (مهذب الاسماء) (السامی ف...
-
چشم تعظیم
لغتنامه دهخدا
چشم تعظیم . [ چ َ / چ ِ م ِ ت َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشم تکریم . نظر احترام .- بچشم تعظیم نگریستن ؛ کنایه از احترام گذاشتن و بزرگ داشتن و تعظیم و تکریم کردن است : لاجرم سوی تو آزاده جوان ، بارخدای ننگردجز ببزرگی و به چشم تعظیم .فرخی .
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) منصوربن حسن میمندی . ممدوح فرخی :تاج هنر و گنج خرد خواجه ٔ سیدمنصور حسن بارخدای همه احراراز بوی و خصال تو ز خاک و گل میمندبی رنج همه عطر خوش آمیزد عطار.عمید خسرو منصور، ابوالحسن منصورکه جاودان ز جهان شاد باد و ب...
-
قسام
لغتنامه دهخدا
قسام . [ ق َس ْ سا ] (ع ص ) بسیار قسمت کننده . (از اقرب الموارد). قسمت کننده و بخش کننده .(ناظم الاطباء). بخشنده . (غیاث اللغات ) : قسام سپیدی و سیاهی روزی ده جمله مرغ و ماهی . نظامی .قسام بهشت و دوزخ آن بارخدای ما را نگذاردکه درآییم از پای . نظامی ....
-
مصندل
لغتنامه دهخدا
مصندل . [ م ُ ص َ دَ ] (ع ص ) خوشبوی شده با صندل . (ناظم الاطباء). آمیخته با صندل . به صندل آمیخته : این جوی معنبربر و این آب مصندل پیش در آن بارخدای همه احرار. منوچهری .- پیراهن مصندل ؛ پیراهنی است که صندل سپید را به گلاب بسایند و کافور اندر وی مال...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) عُمَر. ممدوح فرخی . او یکی از رجال دربار محمودبن سبکتکین است :کدخدای ملک هفت اقلیم خواجه ٔ سید ابوسهل عمر.و شاید قصیده ٔ ذیل نیز در مدح همین ابوسهل عمر باشد:خواجه ٔ سید وکیل سلطان بوسهل آنکه بدو سهل گشت کار بر احراربارخدای ...
-
اللهم
لغتنامه دهخدا
اللهم . [ اَل ْ لا هَُ م ْ م َ ] (ع منادا، صوت ) ای بارخدا. (زمخشری ). ای بارخدایا . (صراح ) (مجمل اللغة). ای بارخدای . (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ) . در اصل یا اﷲ بود لفظ «یا» را حذف کردند ومیم مفتوح و مشدد بعوض آن در آخر افزودند. (از غیاث اللغات ) ...
-
بارخدا
لغتنامه دهخدا
بارخدا. [ خ ُ ] (اِخ ) حق تعالی را گویند جل جلاله . (برهان ) (هفت قلزم ). حق تعالی . (دِمزن ). خدای تعالی بزرگ و نیکوکار، چه لفظ بار بمعنی نیکوکار و بزرگ است و بعضی نوشته اند که حق تعالی را از آن بارخدا گویند که هر کسی را بار میدهد یعنی هر کس هر وقت ...
-
هنری
لغتنامه دهخدا
هنری . [ هَُن َ ] (ص نسبی ) اهل هنر. هنرمند. هنرور : خواجه ٔ سید ابوسهل رئیس الرؤسااحمدبن الحسن آن بارخدای هنری . فرخی .آن هنری خواجه ٔ جلیل چو دریاست با هنربیشمار و گوهر بی عد. منوچهری .آفرین زآن هنری مرکب فرخ پی توکه به یک شب ز بلاساغون آید به طرا...