کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارحم
لغتنامه دهخدا
بارحم . [ رَ ] (ص مرکب ) رحیم دل . رحمان . راحم . غافر. غفور. غفار. (کازیمیرسکی ). رجوع به «با» شود.
-
جستوجو در متن
-
متحنن
لغتنامه دهخدا
متحنن . [ م ُ ت َ ح َن ْ ن ِ ](ع ص ) مهربانی نماینده . (آنندراج ). مهربان و بارحم و شفقت بسیار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحنن شود.
-
مترأم
لغتنامه دهخدا
مترأم . [ م ُ ت َ رَءْ ءِ ] (ع ص ) مهربان بسیار بارحم و مروت و شفیق و حلیم . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترؤم معنی اول شود.
-
مترحم
لغتنامه دهخدا
مترحم . [ م ُ ت َ رَح ْ ح ِ ] (ع ص ) مهربانی نماینده . (آنندراج ). مهربان و شفیق و بارحم و نرم دل و دلسوز. (ناظم الاطباء). || رحمت فرستنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترحم شود.
-
متلین
لغتنامه دهخدا
متلین . [ م ُ ت َ ل َی ْ ی ِ ] (ع ص ) نرم گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نرم و ملایم . (ناظم الاطباء). || چاپلوسی کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چاپلوس . رجوع به تلین شود. || بارحم . (ناظم الاطباء).
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رَ ] (از ع ، اِمص ) مهربانی و عطوفت و شفقت و لرس و غمخواری و نرم دلی . (ناظم الاطباء). مهربانی . (دهار) : رحم خواهی رحم کن بر اشکباررحم خواهی بر ضعیفان رحمت آر.مولوی .خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت دری دیگر نمی داند رهی دیگر نمی گیرد. ح...
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (ع ص ) جوانمرد. بامروت . ج ، کُرَماء، کِرام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جوانمرد. (برهان ) : هر آن کریم که فرزند او بلاده بودشگفت باشد و او از گناه ساده بود. رودکی .احمد گفت : خداوند من حلیم و کریم است و اگرنی سخن به چوب و شمشی...