کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارانداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارانداز
لغتنامه دهخدا
بارانداز.[ اَ ] (اِ مرکب ) قسمتی از ساحل و یا بندرگاه و یا منزلی از راه که چارواداران یا کشتی ها و یا دیگر وسایل حمل و نقل مال التجاره و بار خود از ستور فروگیرند. قدسی گوید : از خس و خار درین دشت صدا می آیدکه درین منزل پرخوف مکن بارانداز. (از آنندراج...
-
جستوجو در متن
-
هلوآن
لغتنامه دهخدا
هلوآن . [ هََ ] (اِخ ) محلی است بین تنکابن و ییلاقات سه هزار که بارانداز مسافران ییلاق است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
بارافکن
لغتنامه دهخدا
بارافکن . [ اَ ک َ ] (اِ مرکب ) بارافگن . لفظاً صفت فاعلی است ولی بمعنی محل نهادن بار و جایگاه خالی کردن بار باشد. طالب آملی گوید : گلزار عیش و لاله ستان نشاط رابارافکن قوافل عیش این مشام بود. (از آنندراج ).رجوع به بارانداز شود. || فروکش شدن . (غیاث ...
-
گار
لغتنامه دهخدا
گار. (فرانسوی ، اِ) ایستگاه . توقف گاه . لنگرگاه . محل توقف و حرکت ترن و مسافرین و بارانداز. محل توقف و حرکت کشتیها و زورقها.
-
اسکله
لغتنامه دهخدا
اسکله .[ اِ ک ِ ل ِ ] (از ایتالیایی ، اِ) (از ایتالیائی اسکالا) بندر. لنگرگاه . مرفاء. اسقاله . سقاله . اصقالة. (دزی ج 1 ص 23 و 663). بارانداز. رجوع به اسقاله شود.
-
بارکده
لغتنامه دهخدا
بارکده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بارانداز. شهری بازرگانی که محل افکندن مال التجاره باشد. موضعی که چون انبار مال التجاره باشد واین کلمه را صاحب حدود العالم در معانی مزبور آورده است : عمان شهری است عظیم ... و بارکده ٔ همه ٔ جهان است و هیچ شهری نیست ...
-
باشزی
لغتنامه دهخدا
باشزی . [ ش َ زْ زی ] (اِخ ) شهرکی است از ناحیه ٔ بَقعاء موصل در حوالی برقعید که بازاری معروف دارد، بین جزیره ٔ ابن عمر و نصیبین واقع شده و بارانداز قوافل بسیار است . معمولا بازار مزبور در ایام پنجشنبه و دوشنبه تشکیل میشود. در نزدیکی تلی واقع شده و ن...
-
طهنه
لغتنامه دهخدا
طهنه . [ طَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت بالا از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه در 22 هزارگزی جنوب کرمانشاه و 6 هزارگزی سروناو. دشت و سردسیر با 65 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ مرگ . محصول آنجا غلات و حبوبات و تریاک و صیفی و چغندرقند و لبنیات . شغل ...
-
ابوقیر
لغتنامه دهخدا
ابوقیر. [ اَ ] (اِخ ) قصبه ای در مصر سفلی ، واقع در شبه جزیره ای بهمان نام ، دارای 200 تن سکنه و بارانداز مجاور آنجا نیز بهمان نام موسوم است . در 1798 تا 1801م . سه جنگ در آنجا وقوع یافت . جنگ اولی در باراندازمزبور میان سپاهیان فرانسه و امیرالبحر برو...
-
طیس
لغتنامه دهخدا
طیس . [ ] (اِخ ) (بندر...) از بنادر قدیم و معتبر بوده است [ در بلوچستان ] و بمرور دهور خراب و معدوم الاثر شده بود. در سنه ٔ 1282 هَ . ق . از خوانین مکران به وکیل الملک مرحوم اطلاع دادند که چنین بندری در لب دریا واقع است ، وکیل الملک این بنده را در فص...
-
بارگه
لغتنامه دهخدا
بارگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بارگاه باشد بمعنی دربار. قصرشاهان . بارگاه . (ناظم الاطباء) (دِمزن ) : من آن بارگه را یکی بنده ام دل از مهتری پاک برکنده ام . فردوسی .هر آنکس که باشد ازایرانیان ببندد بدین بارگه بر میان . فردوسی .به آواز از آن بارگه...
-
انداز
لغتنامه دهخدا
انداز.[ اَ ] (اِمص ) به معنی مصدر است که انداختن باشد. (از برهان قاطع). عمل انداختن . (فرهنگ فارسی معین ).- بارانداز ؛ آنجا که بار فرود می آورند: بارانداز کشتی .- پاانداز ؛ آنچه بزیر پا می اندازند. و رجوع به پاانداز شود.- || قواد، دلال محبت . جاکش . ...
-
بارگاه
لغتنامه دهخدا
بارگاه . (اِ مرکب ) بارگه . خیمه ٔپادشاهان و سلاطین را گویند. (برهان ). خانه و خیمه ٔ پادشاهان است که لشکر و سپاه و غیره بسلام آیند. (آنندراج ). نوعی از خیام مراتب ملوک و سلاطین . (شرفنامه ٔ منیری ). خیمه ٔ سخت بزرگ که بر در خرگاه ملوک و سلاطین زنند....
-
بریدن
لغتنامه دهخدا
بریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب . اًرباذ. ...