کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باد خورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گنج باد
لغتنامه دهخدا
گنج باد. [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج بادآور. گنج بادآورد. رجوع به گنج بادآورد شود.
-
گرم باد
لغتنامه دهخدا
گرم باد. [ گ َ ] (اِ مرکب ) باد گرم باشد. || مجازاً سموم .
-
نوش باد
لغتنامه دهخدا
نوش باد. (فعل دعایی ) دعائی است نوشنده را. (یادداشت مؤلف ). گوارا باد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). عبارتی که در بزم باده ، ساقی و هم پیالگان در پاسخ آنکه جام برگیرد و «به سلامتی » گوید و بنوشد، گویند. نظیر: نوش جان ! نوش ! سازگار وجود! گوارا...
-
نوش باد
لغتنامه دهخدا
نوش باد. (اِ مرکب ) نوائی از موسیقی . (رشیدی ). نام پرده ای است از نوای چکاوک . نوش باده . (جهانگیری ) (از برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
غم باد
لغتنامه دهخدا
غم باد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) ورم دائم در بیرون شکم که به چشم دیده شود .ظاهراً با «غم باده » یکی است . رجوع به غم باده شود.
-
هم باد
لغتنامه دهخدا
هم باد. [ هََ ] (ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، دو پی یا دو قسمت از دیوارکه با هم برابر و از نظر عرض یا ارتفاع در یک سطح باشد. یک نواخت . (یادداشت مؤلف ). یک اندازه . هم طراز.
-
یک باد
لغتنامه دهخدا
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. (یادداشت مؤلف ). در یک امتداد.
-
آتش باد
لغتنامه دهخدا
آتش باد. [ ت َ ] (اِ مرکب ) سَموم . باد گرم .
-
آس باد
لغتنامه دهخدا
آس باد. (اِ مرکب ) آسیا که بقوت باد گردد. بادآس . رحی الرّیح . (ربنجنی ). آسیاچرخ .
-
ابرقان باد
لغتنامه دهخدا
ابرقان باد. [ اَ رَ ] (اِخ ) نام منزلی بر راه مکه از جانب بصره پس از رمیلةاللوی .
-
جستن باد
لغتنامه دهخدا
جستن باد. [ ج َ ت َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هبوب . (دهار). وزیدن باد و وزیدن گرفتن آن . (یادداشت مؤلف ).
-
دره باد
لغتنامه دهخدا
دره باد. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایرج بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 93هزارگزی خاور اردکان و 6هزارگزی راه شوسه ٔ شیراز به بوشهر، با 344 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران 7).
-
سرخ باد
لغتنامه دهخدا
سرخ باد. [ س ُ ] (اِ مرکب )نام مرضی است . (آنندراج ). و رجوع به سرخ باده شود.
-
سرد باد
لغتنامه دهخدا
سرد باد. [ س َ ] (اِ مرکب ) آه سرد. ناله ٔ سرد : همان شهر ایرانش آمد بیادهمی برکشید از جگر سرد باد. فردوسی .چو گفتار موبد بیاد آمدش ز دل بر یکی سرد باد آمدش . فردوسی .چو از پندهای تو یاد آورم همی از جگر سرد باد آورم . فردوسی .برآرم سرد بادی زین دل ری...
-
شاه باد
لغتنامه دهخدا
شاه باد. (اِ مرکب ) داماد شاه . (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد. و محتمل است که تصحیف شده ٔ شاه داماد باشد.