کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادیه محن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بادیة
لغتنامه دهخدا
بادیة. [ ی َ ] (اِخ ) بنت غیلان ثقفی . از صحابه بود. صاحب الاصابه آرد بادیة بنت غیلان بن سلمة الثقفی بود و چون پدرش اسلام آورد او نیز مسلمانی گزید و روایت کرد و ابن منده از طریق احمدبن خالد وهبی از محمدبن اسحاق الزهری از قاسم بن محمد از وی روایت کرد....
-
بادیة
لغتنامه دهخدا
بادیة. [ ی َ ] (ع اِ) بدو. صحرا. خلاف حضر. ج ، بادیات ، بَواد. (قطر المحیط). بوادی . (مهذب الاسماء). صحرا و بیابان . (غیاث ) (آنندراج ). خرابه . دشت بی آب وعلف : بادیه ٔ تیه ؛ صحرای تیه . (ناظم الاطباء). تأنیث بادی . صحرا. اهل البادیه ؛ تازیان چادرن...
-
سراب بادیه
لغتنامه دهخدا
سراب بادیه . [ س َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 13 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آباد بکرمانشاه و 15 هزارگزی شمال خرم آباد. هوای آن معتدل و دارای 120 تن جمعیت است . آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آنجاغ...
-
سراب بادیه
لغتنامه دهخدا
سراب بادیه . [ س َ ی َ ] (اِخ )دهی است از دهستان چمچمال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه . واقع در 15 هزارگزی جنوب باختر صحنه و 11 هزارگزی جنوب شوسه ٔ کرمانشاه بهمدان . هوای آنجا سرد و دارای 365 تن سکنه است . آب آن از دره لرخانی تأمین می شود. محصول آنجا ...
-
بادیه ٔ حجاز
لغتنامه دهخدا
بادیه ٔ حجاز. [ ی َ / ی ِ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) بیابانی بحجاز. رجوع به حبیب السیر چ قدیم طهران ج 2 جزو 4 ص 193 شود.
-
بادیه ٔ غول
لغتنامه دهخدا
بادیه ٔ غول . [ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیای فانی باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
بادیه آشام
لغتنامه دهخدا
بادیه آشام . [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) نوشنده ٔ ساتگین . آشامنده ٔ بادیه ٔ شراب . در شعری که صاحب آنندراج آورده شاعر صنعت ایهام بکار برده و معنی بیابان را نیز در نظر گرفته است . صاحب آنندراج آرد: از عالم دوزخ آشام است . نورالدین ظهوری گوید : کعبه را ت...
-
بادیه پیمائی
لغتنامه دهخدا
بادیه پیمائی . [ ی َ/ ی ِ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) عمل بادیه پیما. بادیه پیمودن . بادیه طی کردن . بادیه درنوردیدن : رهروی روی به تنهائی کردبهر حج بادیه پیمائی کرد.جامی (از فرهنگ ضیا).
-
بادیه پیمای
لغتنامه دهخدا
بادیه پیمای . [ ی َ / ی ِ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) آنکه بادیه پیماید. رونده ٔ در بادیه . صاحب آنندراج آرد: از عالم دوزخ آشام است . نورالدین ظهوری گوید : جرس محمل مقصود چنین نغمه سرابه ثنای قدم بادیه پیمای من است . (از آنندراج ).صیدگری بود عجب تیزبین با...
-
بادیه خردک
لغتنامه دهخدا
بادیه خردک . [ ی َ / ی ِ خ ُ دَ ] (اِخ ) کرمینیه یاکرمینه . ازجمله روستاهای بخارا باشد. رجوع به کرمینیة و کرمینه شود. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 104).
-
بادیه گرد
لغتنامه دهخدا
بادیه گرد. [ ی َ / ی ِگ َ ] (نف مرکب ) بیابان گرد. بیابان پیما. (آنندراج : بادیه آشام ). و رجوع به بادیه آشام و بادیه پیمای شود.
-
بادیه نشین
لغتنامه دهخدا
بادیه نشین . [ ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) مردم چادرنشین صحراگرد. (ناظم الاطباء). صحرانشین . بدوی . بادی . چادرنشین . وبری . اهل وَبَر. اعرابی . (ترجمان القرآن ). مقابل تخته قاپو، حضری ، مدری ، قراری ، شهرنشین .
-
بادیه نشینی
لغتنامه دهخدا
بادیه نشینی . [ ی َ / ی ِ ن َ/ ن ِ ] (حامص مرکب ) چادرنشینی . صحرانشینی . تبدّی .
-
بادیه ٔ غول دار
لغتنامه دهخدا
بادیه ٔ غول دار. [ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این جهان . (ناظم الاطباء: بادیه ). کنایه از دنیای فانی باشد. (آنندراج ).
-
بادیة بنی اسد
لغتنامه دهخدا
بادیة بنی اسد. [ ی َ ت ُ ب َ اَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از بادیه های عرب است . (الوزراء و الکتاب چ مصر 1357 هَ . ق . ص 65).