کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادیه نشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بادیة بنی اسد
لغتنامه دهخدا
بادیة بنی اسد. [ ی َ ت ُ ب َ اَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از بادیه های عرب است . (الوزراء و الکتاب چ مصر 1357 هَ . ق . ص 65).
-
جستوجو در متن
-
نشین
لغتنامه دهخدا
نشین . [ ن ِ ] (نف ) اسم فاعل مرخم است از نشستن . نشیننده . آن که می نشیند. || نشیننده و نشسته و همیشه بطور ترکیب استعمال می گردد. (ناظم الاطباء). به صورت پساوند به دنبال اسم آید، بدین شرح : 1 - به معنی نشیننده در کلمات : اجاره نشین . اعتکاف نشین . ا...
-
متبادی
لغتنامه دهخدا
متبادی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بادیه نشین . (آنندراج ). روستائی و دهاتی و بیابانی . (ناظم الاطباء).
-
وبری
لغتنامه دهخدا
وبری . [ وَ ب َ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به وبر. بادیه نشین . چادرنشین . صحرانشین . مقابل مدری . بدوی . بیابان باشی . || منسوب به وبر به معنی پشم . (الانساب سمعانی ).
-
تبادی
لغتنامه دهخدا
تبادی . [ ت َ] (ع مص ) (از «ب دو») مانند بادیه نشین گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشبه به اهل بادیه . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || تبادی بعداوت ؛ تجاهر به آن . (از اقرب الموارد). آشکارا با هم دشمنی کردن . (منتهی الارب ) ...
-
تبدی
لغتنامه دهخدا
تبدی . [ ت َ ب َدْ دی ] (ع مص ) به بادیه مقیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بادیه نشین شدن و از مردم بادیه گشتن . (از قطر المحیط). || پدید آمدن چیزی . (تاج الم...
-
بدوی
لغتنامه دهخدا
بدوی .[ ب َ دَ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به بدو. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). منسوب به بادیه . (از الانساب سمعانی ) (آنندراج ) . بیابان باش . (بحر الجواهر). مردم صحرانشین . (غیاث اللغات ).آنکه در بادیه زندگانی کند. بادیه نشین . بادی . اعرابی . ...
-
تخته قاپو
لغتنامه دهخدا
تخته قاپو. [ ت َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) دهقان . که در خانه زندگی کند. شهری . روستایی . روستانشین . حضری . قراری . شهرنشین . ساکن حضر. ساکن شهر. شهرباش . مَدَری ، مقابل بدوی و بادی و بادیه نشین .
-
تلغوده
لغتنامه دهخدا
تلغوده .[ ت َ دَ ] (ع اِ) ریشه ای که بطور متوسط شبیه سیب زمینی است ولی طعمی ناگوار دارد و عرب بادیه نشین در هنگام ناداری و سختی آن را خورند. (از دزی ج 1 ص 151).
-
چادرنشین
لغتنامه دهخدا
چادرنشین . [ دَ / دُ ن ِ ] (نف مرکب ) صحرانشین . بادیه نشین . اهل وَبرَ. و بری . بَدَوی . مقابل شهرنشین و دِه نشین .مقابل تخته قاپو. || کنایه از طوایف و قبایلی که زندگی ایلی دارند و همه ٔ فصول سال را در بیابان و زیر چادر بسر میبرند و غالباً بکار گله ...
-
علیلة
لغتنامه دهخدا
علیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) بنت کُمَیت . وی از زنان عابد عرب و بادیه نشین بود که درباره ٔ عبادت وزهد او داستانها گویند. رجوع به اعلام النساء عمررضاکحالة چ 2 ج 3 ص 343، و صفةالصفوه ٔ ابن جوزی شود.
-
عبید
لغتنامه دهخدا
عبید. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حصین بن معاویةبن جندل نمیری . از مردم مضر است و شاعر و از فحول محدثین است . وی از شترچرانان و بادیه نشین های بصره بود. با جریر و فرزدق معاصر بود و فرزدق را برتر میدانست و جریر او را سخت هجو کرد. وی در حدود سال 90 هَ . ق ....
-
توجدة
لغتنامه دهخدا
توجدة. [ ج ِ دَ ] (ع اِ) بقلةالاوجاع . آذان الجدی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در مغرب بقلةالاوجاع است و این کلمه را در بعضی از بادیه های عرب نشین افریقا شنیده ام و آن اسم نباتی است . (از دزی ج 1 ص 154). رجوع به توجره شود.
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (ع ص )(از «ب دو») پیدا و آشکار شونده . (از منتهی الارب ).- بادی الرأی ؛ ظاهر رای و آنانکه آنرا مهموز دانند آنرا از بدأت گیرند، و آن بمعنی اول رأی است . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). ظاهر رأی یا اول آن . (منتهی الارب ).|| برآینده بسوی با...
-
هتیم
لغتنامه دهخدا
هتیم . [ هَُ ت َ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة).- بنوهتیم ؛ قبیله ای است از عرب که منازلشان اطراف مصر باشد. (از تاج العروس ). قبیله ای از اعراب بادیه نشین است که در حجاز و نجد و مصر پراکنده میباشند. و گروهی از ایشان در بهار ...