کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادِ بروت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. (اِخ ) (چشمه ٔ...) صاحب مرآت البلدان آرد: در جبالبارز کرمان چشمه ای است که از او بخار متعفن خارج شود و آن چشمه را چشمه ٔ باد مینامند. حیوانات از قبیل طیور و مار و هوام اگر از آنجا عبور کنند میمیرند. (مرآت البلدان ج 4 ص 231).
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. (اِخ ) دهکده ای است از اصفهان و بعضی گویند از قرای گلپایگانست . (مرآت البلدان ج 1 ص 150). رجوع به باذ شود.
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. (اِخ ) قریه ای سر راه بلخ : ... و در اواخر ماه مذکور بقریه ٔ باد رسیدند در آن موضع بآداب و سنن عید فطر پرداختند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 397).
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. (اِخ ) نام قصبه ای است مرکز دهستان بادرود بخش نطنز شهرستان کاشان در 27هزارگزی شمال خاوری نطنز و 24هزارگزی خاور پل هنجن و راه شوسه واقع است . در دشت قرار دارد. هوایش معتدل است و دارای 4250 تن سکنه میباشد. آبش از رودخانه ٔ هنجن است و 19 رشته قنات ...
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. (پسوند) مزید مؤخر امکنه : زیرباد. برباد. مجیرباد. دین باد. زیادباد. سایرباد. ابرقان باد. || مزید مؤخر اسماء و آن همان بد (پهلوی پت ) است : آذرباد [ نام موبد ] . گل باد : سپهبد گزین کرد گلباد راچوگرسیوز و جهن و پولاد را.فردوسی .
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. (فعل دعایی ) مخفف بواد (فعل بودن با الف دعا). کلمه ای است که در نفرین و آفرین بکار برند، مؤلف آنندراج آرد: کلمه ای است که در محل دعا استعمال کنند و بدین معنی مخفف بواد است از عالم شواد و بادا مزیدٌعلیه و آن جائز است که کلمه ٔ مذکور را حذف کنند ...
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. [ بادد ] (ع اِ) اندرون ران . (مهذب الاسماء). اصل الفخذ. بیخ ران . درون ران . ومنه حدیث ابن الزبیر: انه کان حسن الباد اذا رکب ، و هما بادان . (منتهی الارب ). درون ران . (ناظم الاطباء).
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. [ دِن ْ ] (ع ص ) بیابان نشین . رجوع به بادی شود.
-
گنج باد
لغتنامه دهخدا
گنج باد. [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج بادآور. گنج بادآورد. رجوع به گنج بادآورد شود.
-
گرم باد
لغتنامه دهخدا
گرم باد. [ گ َ ] (اِ مرکب ) باد گرم باشد. || مجازاً سموم .
-
نوش باد
لغتنامه دهخدا
نوش باد. (فعل دعایی ) دعائی است نوشنده را. (یادداشت مؤلف ). گوارا باد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). عبارتی که در بزم باده ، ساقی و هم پیالگان در پاسخ آنکه جام برگیرد و «به سلامتی » گوید و بنوشد، گویند. نظیر: نوش جان ! نوش ! سازگار وجود! گوارا...
-
نوش باد
لغتنامه دهخدا
نوش باد. (اِ مرکب ) نوائی از موسیقی . (رشیدی ). نام پرده ای است از نوای چکاوک . نوش باده . (جهانگیری ) (از برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
غم باد
لغتنامه دهخدا
غم باد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) ورم دائم در بیرون شکم که به چشم دیده شود .ظاهراً با «غم باده » یکی است . رجوع به غم باده شود.
-
هم باد
لغتنامه دهخدا
هم باد. [ هََ ] (ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، دو پی یا دو قسمت از دیوارکه با هم برابر و از نظر عرض یا ارتفاع در یک سطح باشد. یک نواخت . (یادداشت مؤلف ). یک اندازه . هم طراز.
-
یک باد
لغتنامه دهخدا
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. (یادداشت مؤلف ). در یک امتداد.