کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بادیه ٔ غول دار
لغتنامه دهخدا
بادیه ٔ غول دار. [ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این جهان . (ناظم الاطباء: بادیه ). کنایه از دنیای فانی باشد. (آنندراج ).
-
بادیة بنی اسد
لغتنامه دهخدا
بادیة بنی اسد. [ ی َ ت ُ ب َ اَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از بادیه های عرب است . (الوزراء و الکتاب چ مصر 1357 هَ . ق . ص 65).
-
جستوجو در متن
-
عضل
لغتنامه دهخدا
عضل . [ ع َ ض َ ] (اِخ ) جایگاهی است در بادیه . (از معجم البلدان ). جایی است در بادیه نیستان ناک ،و آن را به سکون دوم نیز خوانده اند. (منتهی الارب ).
-
بادیات
لغتنامه دهخدا
بادیات . (ع اِ) ج ِ بادیه .(قطر المحیط) (اقرب الموارد). رجوع به بادیه شود.
-
ازیم
لغتنامه دهخدا
ازیم . [ اَ ] (اِخ ) کوهی است در بادیه .
-
ثمر
لغتنامه دهخدا
ثمر. [ ث َ ] (اِخ ) وادی است در بادیه .
-
اضاخ
لغتنامه دهخدا
اضاخ . [اُ ] (اِخ ) موضعی است به بادیه . (از تاج العروس ).
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح َرْ را ] (اِخ ) ریگی است به بادیة.
-
عذی
لغتنامه دهخدا
عذی . [ ع ِ ] (اِخ ) نام جایی است . (منتهی الارب ). لیث گوید: موضعی است به بادیه و نام است محلی را که در زمستان و تابستان در آن گیاه روید بدون آب . ازهری گوید: موضعی است به بادیه . (از معجم البلدان ).
-
عفر
لغتنامه دهخدا
عفر. [ ع ُ ] (اِخ ) ریگها است در بادیه به بلاد قیس . (منتهی الارب ). رمالی است در بادیه در بلاد قیس . و گویند نجد عفر، جایگاهی است در نزدیکی مکه . (از معجم البلدان ).
-
غولدار
لغتنامه دهخدا
غولدار. (نف مرکب ) دارنده ٔ غول .- راه یا بادیه ٔ غولدار ؛ راهی یا بادیه ای که غول داشته باشد.- || کنایه از جهان مادی و دنیا : این راه غولدار و پل هفت طاق راتا چارسوی هشت جنان چون گذاشتی ؟ خاقانی .آن شب که سوی کعبه ٔ خلوت نهادروی این غولدار بادیه را ...
-
عضل
لغتنامه دهخدا
عضل . [ ع َ ] (اِخ ) جایی است در بادیه . عَضَل . (از منتهی الارب ). رجوع به عَضَل شود.
-
کشبی
لغتنامه دهخدا
کشبی . [ ک َ با ] (اِخ ) کوهی است در بادیه . (از معجم البلدان ). شاید همان کشب باشد.
-
شوقب
لغتنامه دهخدا
شوقب . [ ش َ ق َ ] (اِخ ) جایگاهی است در بادیه . (از معجم البلدان ).
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ ُرر ] (اِخ ) موضعی است به بادیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).