کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادزنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادزنه
لغتنامه دهخدا
بادزنه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بادزن را گویند و بعربی مِروحه خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). بادزن و بادبیزن باشد : بادزنه دست بدست همه وز دم او باد بدست همه . امیرخسرو (از جهانگیری ) (از آنندراج ).بادبیزن باشد. (از شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به ...
-
جستوجو در متن
-
بازنه
لغتنامه دهخدا
بازنه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مخفف بادزنه . سوراخ کوچک تنور. (یادداشت مؤلف ).
-
زنه
لغتنامه دهخدا
زنه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (پسوند) پساوندی که در آخر بعضی ازاسماء آید و آنها را اسم آلت سازد، چون آتش زنه ، آسیازنه ، بادزنه ، دوغ زنه ، شیرزنه ، کاه زنه و جز اینها.
-
بادکش
لغتنامه دهخدا
بادکش . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) خشت باد را گویند. و آن نوعی از بادزن باشد بسیار بزرگ که در میان خانه آویزند و با طناب و ریسمان در کشاکش آرند. (برهان ) (آنندراج ). بادزن بزرگ . (ناظم الاطباء). خشت باد بود و بعضی از صاحب فرهنگان بمعنی بادبیزن نوشته ان...
-
بادبیزن
لغتنامه دهخدا
بادبیزن . [ زَ ] (اِ مرکب ) بادزن را گویند و بعربی مروحه خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مِنْفَض . (منتهی الارب ). بمعنی بادشکن که بعربی مروحه باشد. (آنندراج ). مروحه . (دهار). بادبزن . بادبیزان . بادْزَنه . آنچه از جامه و برگ خرما و نی سازند و بدان...
-
بادزن
لغتنامه دهخدا
بادزن . [ زَ ] (اِ مرکب ) همان بادبزن است . (شرفنامه ٔ منیری ). مِروحه که در بعض بلاد هندوستان بیجنا خوانند. کلیم گوید : ما را ز کف اختیار رفته جز باد بدست بادزن نیست .تا رود در خواب راحت نرگس جادوی اوناله ٔ من بادزن شد زلف او را بادکرد. (از آنندراج ...