کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادبان چرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادبان چرخ
لغتنامه دهخدا
بادبان چرخ . [ ن ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهتاب و روشنی ماه . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
بادبان اخضر
لغتنامه دهخدا
بادبان اخضر. [ ن ِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان و فلک و عرش و کرسی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 10). آسمان و عرش . (ناظم الاطباء) : چون آه عاشق آمد صبح آتش معنبرسیماب آتشین زد در بادبادن اخضر. خاقانی .رجوع به بادب...
-
بادبان سبز
لغتنامه دهخدا
بادبان سبز. [ ن ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) : اینْت کشتی شکاف طوفانی که ازین سبز بادبان برخاست . خاقانی .رجوع به بادبان اخضر شود.
-
بادبان کشیدن
لغتنامه دهخدا
بادبان کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شراع افراشتن و کشتی راندن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
زورق
لغتنامه دهخدا
زورق . [ زَ رَ ] (معرب ، اِ) کشتی کوچک را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کشتی خرد. (منتهی الارب ) (غیاث ). سفینه و کشتی کوچک . (ناظم الاطباء). کشتی بسیار کوچک . کرجی . قایق . (فرهنگ فارسی معین ). کرجی . قُفّه . طَرّاده . ناوچه . بلم . لُتکا. قایق . غُرا...
-
انگله
لغتنامه دهخدا
انگله . [ اَ گ َ ل َ / ل ِ] (اِ) گوی گریبان . تکمه ٔ کلاه . (برهان قاطع). گوی گریبان و کلاه . جوزه گره . (فرهنگ سروری ) : وانگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه راهم قوقه و هم انگله ٔ شاهوار کرد. خاقانی .چون قدح گیری در ایوان آسمان گوید ترامشتری بربسته زلف ...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) (میر...) فندرسکی . از حکماء و عرفای عصر شاه عباس کبیر صفوی است و کنیت او نام اوست و جامع معقول و منقول و فروع و اصول بود و با وجود فضل و کمال اغلب اوقات مجالس و مؤانس فقراء و اهل حال بود و از مصاحبت و معاشرت صاحبا...
-
بیدق
لغتنامه دهخدا
بیدق . [ ب َ دَ ] (معرب ، اِ) معرب و مأخوذ از پیاده ٔ فارسی . (ناظم الاطباء). معرب پیادک ، پیاده . پیاده ٔ شطرنج را گویند و آن مهره ای باشد از جمله مهره های شطرنج و معرب پیاده است . (برهان ). مهره ٔ پیاده ٔ شطرنج که چون تواند هفت خانه بی مانع پیش رو...
-
خاکسار
لغتنامه دهخدا
خاکسار. (ص مرکب ) بمعنی خاک مانند است چه سار بمعنی مانند هم آمده است .(برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : آنکه راه خلاف تو سپرداگر آبست خاکسار شود. مسعودسعد. || کنایه از چیزی گردآلود است . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : فرزند من یتیم و...
-
دامان
لغتنامه دهخدا
دامان . (اِ) دامن . ذیل . رجوع به دامن شود : دو دامان که بالا به رش پنج بودکه آنرا ببرداشتن رنج بود. فردوسی .پاره ای پیراست از دامان شب روز را در بادبان کرد آفتاب . خاقانی .رانده تا دامان شب چون شب ز مه بر جیب چرخ جادوآسا یک قواره از کتان انگیخته . خ...
-
گوی
لغتنامه دهخدا
گوی . (اِ) گلوله ای که از چوب سازند و با چوگان بازند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوی چوگان بازی . (صحاح الفرس ) (بحر الجواهر) (فرهنگ شعوری ). مقابل چوگان . گوی پَهنه :زمانه اسب و تو رایض به رای خویشت تاززمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت ...
-
جستن
لغتنامه دهخدا
جستن . [ ج َ ت َ ] (مص ) رها شدن . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). رهائی یافتن . رَستن . (ناظم الاطباء). خلاص شدن : ز بددست ضحاک تازی ببست به مردی ز چنگ زمانه بجست . فردوسی .که جستی سلامت ز کام نهنگ بگاه گریزش نکردی درنگ . فردوسی .پرستندگان آ...
-
برکشیدن
لغتنامه دهخدا
برکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . استخراج کردن . برآوردن . بیرون کردن . بالا کشیدن . بیرون آوردن . (ناظم الاطباء). خارج ساختن . (یادداشت مؤلف ) : لعل می را ز درج خم برکش در کدونیمه کن به پیش من آر. رودکی .ناگاه پای اسب بهرام بد...