کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادبا
لغتنامه دهخدا
بادبا. (اِ) بادپا. بادپای . هر چیز تیز و تندرو عموماً و اسب خصوصاً. (آنندراج ). رجوع به بادپا و بادپای شود.
-
جستوجو در متن
-
زنبغل
لغتنامه دهخدا
زنبغل . [ زُم ْ ب ُ / زَم ْ ب َ غ ُ / زُم ْ ب َ غ َ ] (اِ) آن است که شخصی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که آن بادبا صدا از دهان او جهد. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). و آن را زابغر و زابکر و زبغر وزبکر نیز گویند...
-
بادآورده
لغتنامه دهخدا
بادآورده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنچه بادبا خود آورد. آب آورده . بادآورد. خودرو : باغبان بیرون کن این گستاخ بادآورده راخوش نمی آید بگل این های های عندلیب . صائب (از آنندراج ).|| مالی که بی تحمل رنجی بدست آید.- امثال : بادآورده را باد می برد : ...
-
بادپا
لغتنامه دهخدا
بادپا. (ص مرکب ) کنایه از سریعالسیر و تیزتک و تندرو باشد واکثر صفت اسب واقع شود. (برهان ). سخت تیزرفتار. سخت سریعالسیر. (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (انجمن آرا):بدینگونه تا برگزید اشقری یکی بادپادئی گشاده بری . فردوسی .الا کجاست جَمْل ِ بادپای من بسان ...