کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادافره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادافره
لغتنامه دهخدا
بادافره . [ اَ رَه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بادافراه . مکافات بدی . (فرهنگ نظام ): بمعنی بادافراه است که مکافات بدی باشد. (برهان ). مکافات بدیست . (آنندراج ). عقوبت و مکافات و انتقام و سیاست . (ناظم الاطباء: بادافراه ) : ببادافره این گناهم مگیرتو ای آفرین...
-
واژههای مشابه
-
بادافره نمای
لغتنامه دهخدا
بادافره نمای . [ اَ رَه ْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نمودارکننده ٔ مکافات بدی . عامل جزای بدی : بآتشمان چه سوزد نه خدایست که آتش کار بادافره نمایست .(ویس و رامین ).
-
جستوجو در متن
-
پادافره
لغتنامه دهخدا
پادافره . [ اَ رَه ْ ] (اِ مرکب ) باداَفرَه . رجوع به بادافره شود.
-
باذافراه
لغتنامه دهخدا
باذافراه . [ اَ ] (اِ مرکب ) بادافراه : و باداش این حقوق و باذافراه این نفاق و شقاق ... تقدیم افتد. (سندبادنامه ص 70). رجوع به بادافراه ، بادافره ، بادفره شود.
-
بادان
لغتنامه دهخدا
بادان . (ص ) مخفف آبادان است که نقیض خراب باشد. (برهان ). رجوع به بادان فیروز در برهان شود. || (اِ) پاداش و جزای نیکی . (برهان ) . رجوع به بادآفراه ، بادافراه ، بادافره ، بادافرا، بادافراش ، باداش ، پاداش ، باداشن ، پاداشن شود.
-
بادافرهی
لغتنامه دهخدا
بادافرهی . [ اَ رَ ] (حامص مرکب ) جریمه کردن . جزا دادن : یکی ترک بد نام او گرگسارگذشته بر او بر بسی روزگار...شب وروز کارش بدی سوختن همان نام بادافرهی توختن . دقیقی .رجوع به بادافره و بادافراهی شود.
-
بهنه
لغتنامه دهخدا
بهنه . [ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) همان بادافره است و با بای پارسی گفته اند. (شرفنامه ). چوب مخروطی مر اطفال را که ریسمانی بر آن پیچیده و بر زمین گذاشته آن ریسمان را بکشند تا بچرخد. (ناظم الاطباء). و رجوع به پهنه شود.
-
بادفرنگ
لغتنامه دهخدا
بادفرنگ . [ ف ِ ن َ ] (اِ مرکب ) در خراسان بادفراه را گویند. (از برهان : بادفراه ). رجوع به بادآفراه ، بادافره ، بادافرا، بادفرا، بادفرنگ ، بادبر، بادپر، فرفر، فرفروک ، بادفر، بادفره ، بادفرک ، بادبره ، خذروف ، شیربانگ ، گلگیس ، پِل ، دوّامه ، بادفرک...
-
بادافرا
لغتنامه دهخدا
بادافرا. [ اَ ] (اِ مرکب ) جزای فعل بد را گویند مقابل پاداش . رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 149 برگ ب شود. مکافات و عقوبت و انتقام . (ناظم الاطباء). سزا. رجوع به بادافراش ، بادآفراه ، باداشن ، پاداشن ، باداش ، پاداش ، بادافراه ، بادافره ، بادان ، پادآف...
-
پاتپراس
لغتنامه دهخدا
پاتپراس . [ ت ِ ] (اِ) به لغت زن-د و پازند، جزا و مکافات بدی را گویند. (برهان قاطع). اصل پهلوی این کلمه پاتفراس و معادل اوستائی آن پئی تی فرَث َ و در پارسی باستانی پتی پرث است که در فارسی بادافراه و بادافَرَه گفته میشود. بنابراین لغت منقول در برهان ق...
-
بادفرنگ
لغتنامه دهخدا
بادفرنگ . [ ف َ رَ ] (اِمرکب ) بازیچه ٔ اطفال است و آن چوب یا چرمی باشد که ریسمان بر آن بندند و در کشاکش آرند تا صدایی از آن ظاهر گردد. (برهان ) (آنندراج ). خراره ، چوبی باشد مدور که ریسمان بر آن بندند و در کشاکش آرند تا از آن صدا برآید و بفارسی بادف...
-
بادآفراه
لغتنامه دهخدا
بادآفراه . (اِ مرکب ) بمعنی عقوبت و جزای گناه و مکافات بدی باشد. (برهان ). بمعنی مکافات بدی است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) : ای کرده سعی و مکرمت خوان عدل توپاداش خوار معده ٔ بادآفراه را. اثیر اخسیکتی (از آنندراج ).رجوع به بادافرا، بادافراه ...
-
بادافراش
لغتنامه دهخدا
بادافراش . [ اَ ] (اِ مرکب ) صاحب فرهنگ شعوری این ترکیب رابدین معنی آورده است : ضد پاداش و جزای بد و عقوبت که بادافراه هم گویند و شعر بی وزنی از شمس فخری نقل کرده است . رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 168 برگ ب شود. مکافات و عقوبت و انتقام . (ناظم الاطبا...