کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باداش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باداش
لغتنامه دهخدا
باداش . (اِ) سزا. مکافات و جزای نیکی را گویند و ببای فارسی هم آمده است . (برهان ). مکافات و جزای نیکی را گویند و ببای فارسی هم آمده است و آنرا پاداشن بزیادتی نون در آخر نیز گفته اند، فرخی گفته :شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد وآهسته وقت بادافر...
-
جستوجو در متن
-
باذافراه
لغتنامه دهخدا
باذافراه . [ اَ ] (اِ مرکب ) بادافراه : و باداش این حقوق و باذافراه این نفاق و شقاق ... تقدیم افتد. (سندبادنامه ص 70). رجوع به بادافراه ، بادافره ، بادفره شود.
-
بادان
لغتنامه دهخدا
بادان . (ص ) مخفف آبادان است که نقیض خراب باشد. (برهان ). رجوع به بادان فیروز در برهان شود. || (اِ) پاداش و جزای نیکی . (برهان ) . رجوع به بادآفراه ، بادافراه ، بادافره ، بادافرا، بادافراش ، باداش ، پاداش ، باداشن ، پاداشن شود.
-
بادافرا
لغتنامه دهخدا
بادافرا. [ اَ ] (اِ مرکب ) جزای فعل بد را گویند مقابل پاداش . رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 149 برگ ب شود. مکافات و عقوبت و انتقام . (ناظم الاطباء). سزا. رجوع به بادافراش ، بادآفراه ، باداشن ، پاداشن ، باداش ، پاداش ، بادافراه ، بادافره ، بادان ، پادآف...
-
بادآفراه
لغتنامه دهخدا
بادآفراه . (اِ مرکب ) بمعنی عقوبت و جزای گناه و مکافات بدی باشد. (برهان ). بمعنی مکافات بدی است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) : ای کرده سعی و مکرمت خوان عدل توپاداش خوار معده ٔ بادآفراه را. اثیر اخسیکتی (از آنندراج ).رجوع به بادافرا، بادافراه ...
-
بادافراش
لغتنامه دهخدا
بادافراش . [ اَ ] (اِ مرکب ) صاحب فرهنگ شعوری این ترکیب رابدین معنی آورده است : ضد پاداش و جزای بد و عقوبت که بادافراه هم گویند و شعر بی وزنی از شمس فخری نقل کرده است . رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 168 برگ ب شود. مکافات و عقوبت و انتقام . (ناظم الاطبا...
-
آرنگ
لغتنامه دهخدا
آرنگ . [ رَ ] (اِ) آرنج . مرفق . آرج . وارن : گر بعهد تو ظلم یازد چنگ باد دستش بریده از آرنگ . منصور شیرازی . || رنج . اذیت . آزار : گشته ترا مسلم شوق و نشاط و اقبال بوده نصیب دشمن آرنگ و رنگ و ادبار. غضایری رازی .چو کاری برآید بی آرنگ و رنج چه باید ...
-
بادافره
لغتنامه دهخدا
بادافره . [ اَ رَه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بادافراه . مکافات بدی . (فرهنگ نظام ): بمعنی بادافراه است که مکافات بدی باشد. (برهان ). مکافات بدیست . (آنندراج ). عقوبت و مکافات و انتقام و سیاست . (ناظم الاطباء: بادافراه ) : ببادافره این گناهم مگیرتو ای آفرین...
-
بادافراه
لغتنامه دهخدا
بادافراه . [ اَ ] (اِ مرکب ) مخفف بادآفراه . (فرهنگ نظام ). بمعنی بادآفراه است که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان ). عقوبت باشد و پاداش ضد بادافراه است . (معیار جمالی ). مکافات بدیست . (آنندراج ). عقوبت و پاداش بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 423). مکافات...