کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادآورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادآورد
لغتنامه دهخدا
بادآورد. [ وَ ] (اِ مرکب ) بمعنی بادآورد است که بوته ٔ خار شوکةالبیضاء باشد. (برهان ). نام بوته ٔ خاریست سفید و دراز بقدر یک ذرع در نهایت خفت و سبکی که بیشتر در زمین ریگ بوم و دامن کوهها روییده و خارش انبوه شود و گل آن بنفش و سرخ و سفید هم میباشد و ت...
-
بادآورد
لغتنامه دهخدا
بادآورد. [ وَ ] (اِ مرکب ) نام نوائی است از موسیقی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (سروری ) (فرهنگ نظام ). رجوع به بادآور شود.
-
بادآورد
لغتنامه دهخدا
بادآورد. [ وَ ] (اِخ ) نام گنج دویم است از هشت گنج خسروپرویز. گویند قیصر گنجی از زر و گوهر بیکی از جزایر حصینه میفرستاد اتفاقاً باد کشتی را بحوالی اردوی خسروپرویز آورد و او آنرا متصرف شد و باین نام موسوم گشت . (برهان : بادآور) (آنندراج ) (غیاث ) (انج...
-
بادآورد
لغتنامه دهخدا
بادآورد. [ وَ ] (اِخ ) نام موضعی است نزدیک بشهر واسط. (آنندراج ) (انجمن آرا). نام موضعی است نزدیک واسط لیکن اصح آنست که بادرایه موضعی است حوالی بغداد. (رشیدی ) (جهانگیری ). رجوع به بادرایه و بادرایا شود.
-
واژههای مشابه
-
گنج بادآورد
لغتنامه دهخدا
گنج بادآورد. [ گ َ ج ِ وَ ] (اِ مرکب ) نام نوایی است که مطربان زنند. (فرهنگ اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). نام نوایی و لحنی هست از جمله سی لحن باربد. گویند چون این گنج به دست خسروپرویز افتاد، باربد این لحن را ساخت و نواخت . (برهان ). نام نوایی...
-
گنج بادآورد
لغتنامه دهخدا
گنج بادآورد. [ گ َ ج ِ وَ ] (اِخ ) همان گنج باد است که گنج دویم خسروپرویز باشد و آن را گنج بادآور هم میگویند که بحذف دال آخر باشد. (برهان )... وجه تسمیه اش اینکه قیصر روم از خوف خسروپرویز چندکشتی از زر سرخ پر کرده به جزیره می فرستاد و باد مخالف آن کش...
-
جستوجو در متن
-
باذآورد
لغتنامه دهخدا
باذآورد. [ وَ ] (اِخ )(گنج ...) همان بادآورد باشد. رجوع به بادآورد و گنج بادآورد و فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیدن ص 104 شود.
-
کوالف
لغتنامه دهخدا
کوالف . [ ک َ ل ِ ] (اِ) دوایی است که آن را بادآورد گویند و به عربی شوکةالبیضا خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بادآورد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به بادآورد شود.
-
گنج باد
لغتنامه دهخدا
گنج باد. [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج بادآور. گنج بادآورد. رجوع به گنج بادآورد شود.
-
گنج بادآور
لغتنامه دهخدا
گنج بادآور. [ گ َ ج ِ وَ ] (اِخ ) گنج باد. گنج بادآورد. رجوع به گنج بادآورد شود.
-
اسپیدخار
لغتنامه دهخدا
اسپیدخار. [ اِ ] (اِ مرکب ) بادآورد. بادآور.
-
بادرایه
لغتنامه دهخدا
بادرایه . [ دَ ی َ ] (اِخ ) رجوع به بادرایا و بادآورد شود.
-
رأس القنفذ
لغتنامه دهخدا
رأس القنفذ. [ رَءْ سُل ْ ق ُ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) بادآورد که بوته ٔ خار شوکةالبیضاء باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بادآورد شود.