کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باجه وجه
لغتنامه دهخدا
باجه وجه . [ ] (اِخ ) نام راجه نشینی در ناحیه ٔ مولتان هندوستانست بحدود 414 هَ . ق . / 1120م . پس از این تاریخ از آن خبری بدست نیست و بنا به روایت بعضی تواریخ ، بدست راجه ٔ گجرات و مسلمانان افتاده است . (لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2).
-
باجه جی زاده
لغتنامه دهخدا
باجه جی زاده . [ ج َ جی دَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بک ، پسر سلیم بغدادی ، معروف به باجه جی زاده .رئیس محکمه ٔ تجارت بغداد. متوفی در حدود سال 1500 م . از اوست : الفارق بین المخلوق والخالق و آن در تحقیق عقاید مسیحیان است . بر حاشیه ٔ آن دو کتابست : یکی الا...
-
جستوجو در متن
-
ابوبکر
لغتنامه دهخدا
ابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) کنیت ابن باجه محمد. رجوع به ابن باجه ... شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن باجه ... رجوع به ابن باجه ابوبکر محمدبن باجه ... و ابن صائغ و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 463 - 465 شود.
-
باجی
لغتنامه دهخدا
باجی . [ جی ی ] (ص نسبی ) منسوبست به باجه که جایگاهی است از نواحی افریقا در دومنزلی تونس . (سمعانی ). منسوبست به باجه که نام دو قصبه واقع در افریقاست . (قاموس الاعلام ترکی ج 2). || منسوبست به باجه که از شهرهای اندلس است . || منسوبست به باجه که قریه ا...
-
ابن صائغ
لغتنامه دهخدا
ابن صائغ. [ اِ ن ُ ءِ ] (اِخ ) رجوع به ابن باجه شود.
-
آون پاس
لغتنامه دهخدا
آون پاس . [ وِم ْ ] (اِخ ) آوِمْپاس . مصحف نام ابن باجه ، نزد مردم اروپا.
-
شرق
لغتنامه دهخدا
شرق . [ ش َ ] (اِخ )اقلیمی است به باجه در اندلس . (از معجم البلدان ).
-
باجات
لغتنامه دهخدا
باجات . (معرب ، اِ) ج ِ باج و باجه (معرب با). باها. واها. (ربنجنی ).
-
باجی
لغتنامه دهخدا
باجی . (اِخ ) ابوحفص عمربن محمودبن غلاب مقری باجی . ابوطاهر سلفی گوید: از باجه ٔ افریقا و اهل قرآن و صالح بود. مولدش را پرسیدم گفت رجب 434 هَ . ق . بباجةالقمح بود نه در باجه ٔ اندلس ، و در صفر 520 درگذشت . (از معجم البلدان ).
-
طوطالقة
لغتنامه دهخدا
طوطالقة. [ ق َ ] (اِخ ) شهری است به اندلس از اقلیم باجه و بدانجا کان سیم یافته شود. (معجم البلدان ).
-
طرطوانش
لغتنامه دهخدا
طرطوانش . [ طَ طَ ن ِ ] (اِخ ) از اعمال باجه واقع در اندلس است . (معجم البلدان ج 6 ص 41).
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن . رجوع به ابن الصائغ و ابن باجه شود.
-
مضواء
لغتنامه دهخدا
مضواء. [ م ِض ْ ] (ع اِ) باجَه . روشن . روزن . ج ، مضاوی . ورجوع به مضاوی شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
باجةالقمح
لغتنامه دهخدا
باجةالقمح . [ ج َ تُل ْ ق َ ] (اِخ ) شهری به مغرب تونس . (دمشقی ). رجوع به باجه شود.