کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باتدبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نیکورای
لغتنامه دهخدا
نیکورای . (ص مرکب ) باتدبیر. بابصیرت . خردمند. (ناظم الاطباء). نیک رای . نکورای .
-
متفطن
لغتنامه دهخدا
متفطن . [ م ُ ت َ ف َطْ طِ ] (ع ص ) زیرک و باتدبیر و با اندیشه و فکر. (ناظم الاطباء).
-
باسیاست
لغتنامه دهخدا
باسیاست . [ س َ ] (ص مرکب ) باتدبیر. چاره جوی . پیش بین و کاربر. || آنکه به اصول دیپلماسی آشناست . آگاه به سیاست .
-
نیکوسیاست
لغتنامه دهخدا
نیکوسیاست . [ سیا / س َ ] (ص مرکب ) خوب اداره کننده . باتدبیر. مدبّر: قُبضه ؛ شبان نیکوسیاست مر گوسپندان را. (از منتهی الارب ).
-
رای ساز
لغتنامه دهخدا
رای ساز. (نف مرکب ) مصلحت بین . مستشار. مصلحت اندیش . باتدبیر : ندید او همی مردم رای سازرسیدش به تدبیرسازان نیاز.فردوسی .
-
تنهاخوار
لغتنامه دهخدا
تنهاخوار. [ ت َ خوا / خا ] (نف مرکب ) تنهاخور. کنود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بداند هرکه باتدبیر باشدکه تنهاخوار، تنهامیر باشد.نظامی .
-
رای مند
لغتنامه دهخدا
رای مند. [ م َ ] (ص مرکب ) خداوند رای . بارای . باتدبیر. عاقل . خردمند. باعقل . بخرد : خنک مرد داننده ٔ رای مندبه دل بی گناه و به تن بی گزند.اسدی .
-
تنهامیر
لغتنامه دهخدا
تنهامیر. [ ت َ ] (نف مرکب ) که بیکس میرد. که در مرگ وی کسی در بالینش نباشد. که در حال مرگ کسی از وی تیمارداری نکند و او را پرستاری نباشد : بداند هرکه باتدبیر باشدکه تنهاخوار، تنهامیر باشد. نظامی .رجوع به تنها و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
متبصر
لغتنامه دهخدا
متبصر. [ م ُ ت َ ب َص ْ ص ِ ] (ع ص ) شناسا و نیک نگرنده وتأمل کننده . (آنندراج ). بصیر و دانا و دقیق . ج ، متبصرین . (فرهنگ فارسی معین ). کسی که از روی آگاهی و بصیرت اندیشه می کند. و هوشمند و باتدبیر و با بصیرت . (ناظم الاطباء). || آن که طلب ماه نو ...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر.[ هَِ ] (اِخ ) یحیی (الملک الَ ...) بن اسماعیل بن العباس الرسولی . یازدهمین امیر سلسله ٔ رسولیان یمن . او در سال 831 هَ . ق . به تخت ملک نشست و هم بدان مقام ببود تا در سال 842 در صنعاء درگذشت . وی مردی عاقل و باتدبیر و نیکوسیرت بود. رجوع به الاع...
-
نقاف
لغتنامه دهخدا
نقاف . [ ن ِ ] (ع ص )رجل نقاف ؛ مرد دوراندیش هوشیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد باتدبیر صاحب نظر. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || (اِ) نقاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) شمشیر بر سر یکدیگر زد...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن عباس بن علی ، از پادشاهان دولت رسولیه در یمن بود. پس از خلع برادرزاده اش (اسماعیل بن احمدبن اسماعیل ) به حکومت رسید و به سال 842 هَ . ق . در زبید درگذشت و در تعز به خاک سپرده شد. پادشاهی خردمند و باتدبیر و ن...
-
تالتا
لغتنامه دهخدا
تالتا. (اِخ ) امیر «اِلی پی » یکی از نجبای قدیم و از خاندانهای باستانی ولایت «الی پی » بود که در سرحدهای شمالی ایلام واقع است و شامل کوه ها و دره های شمال شرقی به دره ٔ فعلی است که تا شهر نهاوند کنونی میرسد. وی امیری باتدبیر بود و در حدود سال 708 ق ....
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن اغلب بن ابراهیم بن اغلب ، مکنی به ابوالعباس . از ملوک دولت اغلبیه در تونس بوده است . وی پس از مرگ پدر در سال 226 هَ . ق . زمام امور را به دست گرفت و تدریجاً تمام افریقیه تحت تصرف او درآمد. مردی باتدبیر و سیاستمدار ...
-
متفکر
لغتنامه دهخدا
متفکر. [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِ ] (ع ص ) اندیشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اندیشه کننده و فکرکننده و تأمل کننده و باتدبیر و اندیشناک و دراندیشه . آن که بیندیشد. (ناظم الاطباء) : عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب عشق آی و زین ...