کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باب شاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باب شاع
لغتنامه دهخدا
باب شاع . [ ب ِ ] (اِخ ) دروازه و کویی است در رها به دمشق . (عیون الانباء ج 2 ص 123).
-
واژههای مشابه
-
باب باب
لغتنامه دهخدا
باب باب . (ق مرکب ) بخش بخش . قسمت قسمت . فصل فصل : طاهر باب باب بازمیراندو بازمی نمود تا هزارهزار درم بیرون آمد که ابوسعید را هست و شانزده هزارهزار درم است که بر وی حاصل است و هیچ جای پیدا نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125).
-
باب باب کردن
لغتنامه دهخدا
باب باب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبویب . (دهار). قسمت قسمت کردن . فصل فصل کردن .
-
فتح باب
لغتنامه دهخدا
فتح باب . [ ف َ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از باز کردن در و گشاد کارها باشد. (برهان ) : گفته ناگفته کند از فتح باب تا از آن نی سیخ سوزد نی کباب . مولوی .بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز. حافظ.رجوع به فتح الباب...
-
علیمحمد باب
لغتنامه دهخدا
علیمحمد باب . [ ع َ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) (میرزا...) (1235-1266 هَ . ق .). پیشوای فرقه ٔ بابیان . رجوع به «باب » در همین لغت نامه شود.
-
باب کس
لغتنامه دهخدا
باب کس . [ ب ِ ک ِس س ] (اِخ ) محله ٔ بزرگیست به سمرقند و به فارس دروازه ٔ کس خوانند. ابواسحاق ابراهیم بن اسماعیل بن جعفربن داودزاهد بابکسّی سمرقندی که در رمضان سال 257 هَ . ق . درگذشته از آنجاست . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
-
باب کسی
لغتنامه دهخدا
باب کسی . [ ب ِ ک ِس ْ سی ] (ص نسبی ) منسوب به «باب کس » که محله ٔ زیبایی است بسمرقند و بفارسی آنرا دروازه ٔ کس خوانند. (الانساب سمعانی ). از آنجاست ابوابراهیم اسحاق بن اسماعیل بن جعفربن داودبن یوسف و یا سیف بن جبلةبن حسین بن معد زاهد بابکسی سمرقندی ...
-
باب کلواذا
لغتنامه دهخدا
باب کلواذا. [ ب ِ ک َ] (اِخ ) از درهای دارالخلافه ٔ بغداد بوده است مقابل باب الخاصة. رجوع به باب الخاصة شود. (معجم البلدان ).
-
باب کنده
لغتنامه دهخدا
باب کنده . [ ک ِ دَ ] (اِخ )دروازه ای بکوفه . (تجارب الامم چ عکسی لیدن ج 2 ص 47).
-
باب کوچ
لغتنامه دهخدا
باب کوچ . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرشک بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 36هزارگزی شمال باختری ساردوئیه ، 9هزارگزی شمال راه مالرو بافت - ساردوئیه . سکنه یک خانوار. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
باب کورک
لغتنامه دهخدا
باب کورک . [ ] (اِخ )یکی از دروازه های شهر شوشتر. (ابن اثیر ج 7 ص 128).
-
باب کوسک
لغتنامه دهخدا
باب کوسک . [ ب ِ ] (اِخ ) تصحیفی است از باب کوشک که محله ٔ بزرگیست باصفهان . (مراصد الاطلاع ).
-
باب کوشک
لغتنامه دهخدا
باب کوشک . [ ب ِ ] (اِخ ) محله ٔ بزرگیست در اصفهان . مؤلف گوید: این محله هم اکنون آباد و اهل اصفهان آنرا در کوشک گویند. (مرآت البلدان ج 1). و رجوع به معجم البلدان شود.
-
باب کهکین
لغتنامه دهخدا
باب کهکین . [ ک َ کی ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان در 67هزارگزی شمال خاوری رفسنجان بکرمان . سکنه 35 تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).