کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابیل کندن منهدم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پان بابیل نیسم
لغتنامه دهخدا
پان بابیل نیسم . (فرانسوی ، اِ مرکب ) نظریه ای که منشاء تمام تمدنهای عالم را از بابل گیرند. لکن اکنون علماء فن را نظریه ها دیگر است .
-
جستوجو در متن
-
بنیاد کندن
لغتنامه دهخدا
بنیاد کندن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هدم و خراب کردن . (آنندراج ). خراب کردن . منهدم ساختن . (فرهنگ فارسی معین ) : بنماید که جفای فلک از دامن دل دست کوته نکند تا نکند بنیادم . سعدی .زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم . حافظ...
-
کولیدن
لغتنامه دهخدا
کولیدن . [ دَ ] (مص )با ثانی مجهول ، به معنی کندن و کاویدن زمین باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در گنابادی می کوله به معنی می کند کَولیدن َ، کولش به معنی شیار کردن ، در کردی کولن به معنی حفر کردن ، حک کردن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). کندن...
-
غال کندن
لغتنامه دهخدا
غال کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غال ِ کاری را کندن ، در تداول عامه ، به پایان بردن . تمام کردن .
-
حفر کردن
لغتنامه دهخدا
حفر کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حفر. کندن .
-
تأکر
لغتنامه دهخدا
تأکر. [ ت َ ءَک ْ ک ُ ] (ع مص ) اکره کندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یعنی گود کندن . (آنندراج ). گَوْها بزمین فروبردن درخت نشاندن را. (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). گودال کندن و گود کردن زمین برای نشانیدن درخت . (ناظم الاطباء). تأکر زمین ؛ حفر...
-
بنیاد ریختن
لغتنامه دهخدا
بنیاد ریختن . [ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) خراب کردن . منهدم ساختن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
گود کردن
لغتنامه دهخدا
گود کردن . [ ک َ / گُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) کندن . چال کردن .
-
بجی
لغتنامه دهخدا
بجی . [ ب ُ ج ُ ] (اِ) در تداول محلی جدا کردن علفهای هرز از محصول و کندن آنها. وجین . بی خو.- بجی کردن ؛ کندن علف هرز (در اصطلاح گناباد). وجین کردن . بی خو کردن .
-
جان کردی کندن
لغتنامه دهخدا
جان کردی کندن . [ ن ِ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سخت جان بودن . مقاومت کردن در حوادث .
-
لخت شدن
لغتنامه دهخدا
لخت شدن . [ ل ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جامه از تن بیرون کردن . کندن لباس بتمامی . کندن همه ٔ جامه چنانکه گاه ورود به حمام .
-
اجتداث
لغتنامه دهخدا
اجتداث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گور ساختن . (منتهی الارب ). گور کندن . (تاج المصادر). قبر کندن . برای خود موضع قبر گرفتن . گور کردن . (زوزنی ).
-
خایه کندن
لغتنامه دهخدا
خایه کندن . [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اخته کردن . بیضتین کسی را درآوردن . تخم کسی را در آوردن . جِباب .
-
اجداث
لغتنامه دهخدا
اجداث .[ اِ ] (ع مص ) گور کندن . گور کردن . (تاج المصادر).