کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باباشَمَل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باباشمل
لغتنامه دهخدا
باباشمل . [ ش َ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) لقب گونه ایست که به سردسته ٔلوطیهای هر محل و به رؤسای قاطرخانه ٔ شاهی دهند.
-
واژههای همآوا
-
باباشمل
لغتنامه دهخدا
باباشمل . [ ش َ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) لقب گونه ایست که به سردسته ٔلوطیهای هر محل و به رؤسای قاطرخانه ٔ شاهی دهند.
-
جستوجو در متن
-
شمل
لغتنامه دهخدا
شمل .[ ش َ م َ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) باباشمل . سردمدار. باباماما. کیمسن . رجوع به فرهنگ لغات عامیانه شود.
-
بابا
لغتنامه دهخدا
بابا. (اِ) پدر. اَب . باب . والد : هست مامات اسب و بابا خرتومشو تر چو خوانمت استر. سنائی .ز ابتدا سرمامک غفلت نبازیدم چو طفل زانکه هم مامک رقیبم بود و هم بابای من . خاقانی .من از شفقت پیربابای خویش فراموش کردم محابای خویش . نظامی .گفت بابا درست شد دس...