کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باباافضل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باباافضل
لغتنامه دهخدا
باباافضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) مرحوم ملک الشعراء بهار آرد: افضل الدین محمدبن حسین کاشانی معروف به باباافضل . وی از مردم مَرَق از توابع کاشانست . وفات او در سنه ٔ 707 هَ . ق . رخ داده و تربتش به مرق کاشان و زیارتگاه است . باباافضل از حکما وعلما و ادبای ...
-
جستوجو در متن
-
افضل کاشانی
لغتنامه دهخدا
افضل کاشانی . [ اَ ض َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به باباافضل در همین لغت نامه شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن حسن ... رجوع به باباافضل محمدبن حسن مرقی کاشانی شود.
-
افضل کاشی
لغتنامه دهخدا
افضل کاشی . [ اَ ض َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به افضل و باباافضل و ریاض العارفین ص 161 شود.
-
افضل الدین
لغتنامه دهخدا
افضل الدین . [ اَ ض َ لُدْ دی ](اِخ ) محمد کاشانی . رجوع به افضل و باباافضل شود.
-
روح حسی
لغتنامه دهخدا
روح حسی . [ ح ِ ح ِس ْ سی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جنبه ٔ ادراک حسی روح است . و رجوع به مصنفات باباافضل ج 1 رساله ٔ 1 ص 31 شود.
-
مکانی
لغتنامه دهخدا
مکانی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مکان و جای . (ناظم الاطباء) : دیدن آن پرده مکانی نبودرفتن آن راه زمانی نبود. نظامی .پس وصف حرکت مکانی کرد. (مصنفات باباافضل ج 2 ص 392). و رجوع به مکان شود.
-
افضل
لغتنامه دهخدا
افضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) یا افضل الدین محمدبن حسن بن حسین محمدبن خوزه مرقی کاشانی ، مشهور به «باباافضل » و گاه او را به لقب «خواجه » «حکیم » و «شیخ » نیزخوانده اند. از حکما و عرفای بنام عصر خود بود. وی در مرق از توابع کاشان بدنیا آمد و بهمانجا درگذشت...
-
فکری
لغتنامه دهخدا
فکری . [ ف ِ ] (ص نسبی ) منسوب به فکر. || مربوط به فکر. متعلق به اندیشه . (فرهنگ فارسی معین ) : هیچ همی نماید ترا که نامی و حسی و فکری هر یک نفسی است جدا؟ (مصنفات باباافضل ). || متفکر. اندیشه مند. (فرهنگ فارسی معین ). گرفته و غمگین : حالت هر روز را ن...
-
ناانبان
لغتنامه دهخدا
ناانبان . [ اَم ْ ] (اِ مرکب ) نی انبان را گویند و آن سازی است مشهور و معروف که نای انبان هم خوانندش . (برهان قاطع). سازی است معروف که نی انبان نیز گویند : آنها که مقیم حضرت جانانندیادش نکنند و بر لسان کم رانندآنانکه مثال نای ناانباننددورند از او ازآ...
-
عزیزی
لغتنامه دهخدا
عزیزی . [ ع َ ] (حامص ) عزت . گرامی بودن . ارجمندی . احترام . (از فرهنگ فارسی معین ) : هر ذلیلی که حق عزیز کنددر عزیزیش منکری منگر. خاقانی .و اما دلیل بر عزیزی و گرامیی دانش آنکه دانش در سرشت ماست و تمام کننده ٔ ما اوست . (مصنفات باباافضل از فرهنگ فا...
-
مقاله
لغتنامه دهخدا
مقاله . [ م َ ل َ ] (ع اِ) سخن . کلام . (ناظم الاطباء). مقالة. گفت . گفتار. مقال . قول . مقالت . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || مبحث . (ناظم الاطباء). فصلی از کتاب یا رساله : آغاز کتاب و آن سه مقاله است . (مصنفات باباافضل ج 2 ص 393). || یک مطلب نوشته...
-
منافذ
لغتنامه دهخدا
منافذ. [ م َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ منفذ. (اقرب الموارد). ج ِ منفذ. سوراخها و راهها و معبرها و جایهای روان شدن و جاری گشتن باد و آب و جز آن . (ناظم الاطباء). خلل و فرج . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در تجاویف کاریز اعضا و منافذ جوارح او تردد می کرد. (مرزب...
-
متولد
لغتنامه دهخدا
متولد. [ م ُ ت َ وَل ْ ل ِ ] (ع ص ) پیدا شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیدا شده و زائیده شده و موجود گشته و چیزی که از چیزی پیدا شود. (ناظم الاطباء). زاده . (از دهار) : این هست وجودش متعلق به مجازی و آن هست حصولش متولد ز ریا...