کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایکة
لغتنامه دهخدا
ایکة. [ اَ ک َ ] (ع اِ) درختان باهم پیچیده یا بیشه ٔ درختان کنار و پیلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیشه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23). مرغزار. ج ، ایکات . (مهذب الاسماء). || انبوهی از هر درخت که باشد حتی نخلستانی را هم ایکة گویند. (آنندرا...
-
واژههای مشابه
-
اصحاب ایکه
لغتنامه دهخدا
اصحاب ایکه . [ اَ ب ِاَ ک َ ] (اِخ ) در قرآن کریم آمده است : و ان کان اصحاب الایکة لظالمین (78/15). و ابوالفتوح رازی آرد: و جماعت اصحاب ایکه و بیشه ٔ درختان ، ظالم بودند... حسن گفت : اَیکة درختان باشد و جمعش اَیک کشجرة و شجر. قال امیة: کبکا الحمام عل...
-
واژههای همآوا
-
عیکة
لغتنامه دهخدا
عیکة. [ ع َ ک َ ] (ع اِ) درختان بهم پیچیده ، و انبوه از هر درخت . و کنارستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یکی آن عَیک . (از اقرب الموارد). رجوع به عیک شود.
-
جستوجو در متن
-
ایک
لغتنامه دهخدا
ایک . [ اَ ] (ع مص ) انبوه و درهم شدن درخت پیلو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ ایکة. (منتهی الارب ). بیشه . (آنندراج ). بیشه و انبوهی درختان . (غیاث ). درختان بهم پیچیده . انبوهی از هر درخت که باشد حتی از خرمابنان . بیشه ٔ درختان کنار و پیلو....
-
خون شستن
لغتنامه دهخدا
خون شستن . [ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) دور کردن خون از چیزی . (آنندراج ). ستردن خون از چیزی . پاک کردن خون از چیزی . خون ستردن : ز طرف دامن خود خونم ایکه می شویی نه دست ماست که دورش کنی چه می گویی .وحید (از آنندراج ).
-
خطیرآباد
لغتنامه دهخدا
خطیرآباد. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سدن رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان . واقع در 14هزارگزی باختر گرگان سر سه راه گرگان و بندر شاه و کردکوی با صدوپنجاه تن سکنه است . این محل اصولاًجزء آبادی کفشگیری است و در سالهای اخیر بناهای روستایی ایکه در کنا...
-
اصحاب مدین
لغتنامه دهخدا
اصحاب مدین . [ اَ ب ِ م َدْ ی َ ] (اِخ ) صاحب حبیب السیر آرد: اکثر علماء اخبار و انبیاء بزرگوار آورده اند که اهل مدین و اصحاب الایکه یک فرقه اند، و ایکه بلغت عربی موضعی را گویند که مشتمل بر اشجار و مرغزار بسیار باشد، و در تفسیر کازرونی (رح ) از ابوعب...
-
راستوپی
لغتنامه دهخدا
راستوپی . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش سوادکوه شهرستان قائم شهر است . این دهستان در طول دره ایکه راه آهن و شوسه ٔ مازندران به طهران در آن احداث گردیده واقع شده است و از جنوب به گدوک فیروزکوه و از شمال به دهستان شیرگاه و از خاور به دودانگه و از باخ...
-
درختستان
لغتنامه دهخدا
درختستان . [ دِ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) جایی که درخت بسیار کشته اند. جای پر از درخت و انبوه از درخت . (ناظم الاطباء). محلی که در آن درخت بسیار است . جای پردرخت . اَجَمَة. (دهار). أیک . أیکة. حَرَجَة. خیفة. (منتهی الارب ). شَجراء. (دهار). صارة. (م...
-
تبوک
لغتنامه دهخدا
تبوک . [ ت َ ] (اِخ ) نام قلعه ای در کنار قلزم که حضرت رسالت (ص ) از کفار گرفتند. (برهان ). حصنی است بر ساحل دریای قلزم . کذا فی عجائب البلدان . (شرفنامه ٔ منیری ). نام موضعی میان حجر و ناحیه ٔ شام که غزوه ٔ آنجا مشهور است . (غیاث اللغات ) (آنندراج )...
-
تبیره
لغتنامه دهخدا
تبیره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دهل بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 439). تبیر. (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). بمعنی تبیر است که دهل و کوس و طبل و نقاره باشد. (برهان ). طبل و کوس و دهل . (غیاث اللغات )...
-
حسان
لغتنامه دهخدا
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن مالک بن ابی عبده لغوبی اندلسی . کنیه ٔ او ابوعبدة وزیر است . از ائمه ٔ لغت و ادب و از خاندان بزرگ و وزارت بوده و پیش از سال 320 هَ . ق . درگذشت و بسیار سالخورده بود. او را کتابی است بر روش کتاب ابی السری سهل بن ابی غال...