کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
این و ان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آین
لغتنامه دهخدا
آین . [ ی َ ] (اِ) آهن .
-
آین
لغتنامه دهخدا
آین . [ ی ِ ] (ع ص ) نرم . آسان . سبک .
-
موم آین
لغتنامه دهخدا
موم آین . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) مومیا. (ناظم الاطباء). موم آیین . رجوع به مومیا شود.
-
این جهان
لغتنامه دهخدا
این جهان . [ ج َ ] (اِ مرکب ) دنیا. عالم مادی . مقابل آن جهان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
این سر
لغتنامه دهخدا
این سر. [ س َ ] (اِ مرکب ) این دنیا. این جهان . عالم مادی . مقابل آن سر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
این سفر
لغتنامه دهخدا
این سفر. [ س َ ف َ ](ق مرکب ) این دفعه . این بار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
این طرف
لغتنامه دهخدا
این طرف . [ طَ رَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) این جانب . این سو. (فرهنگ فارسی معین ). این کنار. (ناظم الاطباء).
-
این طور
لغتنامه دهخدا
این طور. [ طَ / طُو ] (ق مرکب ) چنین . اینچنین . (فرهنگ فارسی معین ).- که اینطور ؛ در موردی گویند که مطلبی بر خلاف رضا شنیده باشند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
این سری
لغتنامه دهخدا
این سری . [ س َ ] (ص نسبی ) این جهانی . دنیوی . مقابل آن سری : هر ذلیلی که حق عزیز کندآن عزیزیش این سری منگر. خاقانی .|| ظاهری . عرضی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جز این
لغتنامه دهخدا
جز این . [ ج ُ ] ( حرف اضافه + ضمیر) (از: جز + این ) غیر ازاین . سوای این . به استثنای این . رجوع به جُز شود.
-
راچبورگ این لاونبورگ
لغتنامه دهخدا
راچبورگ این لاونبورگ . [ وِم ْ ] (اِخ ) قصبه ای است در آلمان که در چهل هزارگزی شمالی شرقی دوک لاونبورگ از خطه ٔ شلسویگ هولشتاین قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
از این پس
لغتنامه دهخدا
از این پس . [ اَ پ َ ] (ق مرکب ) زین پس . از این سپس . از این ببعد.
-
از این رو
لغتنامه دهخدا
از این رو. [ اَ ] (حرف اضافه + صفت + اسم ) از این جهت . از این سوی . از این طرف : کس از ما نبینند جیحون بخواب وز ایران نیایند از این روی آب . فردوسی .|| (حرف ربط مرکب ) لاجرم . لهذا. ازیرا.
-
از این سپس
لغتنامه دهخدا
از این سپس . [ اَس ِ پ َ ] (ق مرکب ) از این پس . بعد از این . من بعد.
-
این خاک آن خاک
لغتنامه دهخدا
این خاک آن خاک . (اِ مرکب ) یکی از فنون کشتی از سلسله ٔ «کنده ها». (فرهنگ فارسی دکتر معین ).