کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اینک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اینک
لغتنامه دهخدا
اینک . [ ن َ ] (ق ، صوت ) اکنون . (غیاث ) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا). اکنون . این زمان . الحال . (فرهنگ فارسی معین ) : گر زانکه لکانه ات آرزویست اینک بمیان ران لکانه . طیان .اینک رهی بمژگان راه تو پاک رفته نزدیک تو نه مایه نه نیز هیچ سفته . جلاب...
-
اینک
لغتنامه دهخدا
اینک . [ ن ُ ] (اِ) آبله که از بدن اطفال برمی آید. (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا). آبله و بثره . (از ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
عینک
لغتنامه دهخدا
عینک . [ ع َ / ع ِ ن َ ] (اِ مرکب ) چیزی بود که از بلور و شیشه سازند و پیش چشم گذارند. (آنندراج ). آلت ابصار که از قطعه های بلور محدب و یا مقعر ساخته شده بنحوی که مرئیات دوررا به اعانت آن بخوبی میتوان تشخیص داد. (ناظم الاطباء). آلتی مرکب از قطعات بلو...
-
جستوجو در متن
-
ابخازی
لغتنامه دهخدا
ابخازی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ابخاز. از مردم ابخاز : در ابخازیان اینک گشاده حریم رومیان اینک مهیا.خاقانی .
-
انق
لغتنامه دهخدا
انق . [ اِ ن َ ] (ق ) اینک . (ناظم الاطباء). اینک ، که اشاره به حاضر و زبان ترکستانی است . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 138 الف ).
-
هانذا
لغتنامه دهخدا
هانذا. [ ن َ ] (ع ق مرکب ) اینک . (ناظم الاطباء). آن ذا.
-
جوبین آباد
لغتنامه دهخدا
جوبین آباد. (اِخ ) قریه ای است در بلخ و اینک آنرا جوبناباد خوانند. (مراصد) (سمعانی ).
-
حجت گویا
لغتنامه دهخدا
حجت گویا. [ ح ُج ْ ج َت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دلیل روشن : نافه گفتش یافه کم گو کآیت معنی مراست اینک اینک حجت گویا دم بویای من .خاقانی (از آنندراج ).
-
خاک سیه
لغتنامه دهخدا
خاک سیه . [ ک ِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) خاک تیره . رجوع به خاک سیاه شود : پاس ادب من همه را میرسد اینک بر خاک سیه خفته ام اینک به درِ دوست .علی خراسانی (از آنندراج ).
-
ژنی دزار
لغتنامه دهخدا
ژنی دزار. [ ژِ دِ ] (اِخ ) (لو...) نام حجاری خفته رسته ای از آنتونن مِرسیه که اینک در موزه ٔ لوور است .
-
قلزم
لغتنامه دهخدا
قلزم . [ ق ُ زُ ] (اِخ ) نهری است در غرناطه ٔ اندلس ، و اینک آن را حَدارﱡه نامند. (معجم البلدان ).
-
الاَّن
لغتنامه دهخدا
الاَّن . [ اَل ْ آ ] (ع ق ) اکنون . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آنفاً. (مهذب الاسماء) (ربنجنی ). کنون . اینک . آنفاً. رجوع به آن شود.
-
کرات
لغتنامه دهخدا
کرات . [ ک َ ] (اِ) لالکی . (فرهنگ فارسی معین ). درختی خاردار که در اراضی مرطوب و پست جنگلهای شمال بسیار است : گشته زمین او بخیل آب اندرو مانده قلیل آورده بر روی نخیل اینک کرات اینک رغل . لامعی (از فرهنگ فارسی معین ).رجوع به لالکی شود.