کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اینت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اینت
لغتنامه دهخدا
اینت . [ ن ْت ْ / ن َ ] (ضمیر + ضمیر) تو را این ، چنان که گویند:اینت میرسد؛ یعنی تو را این میرسد. (برهان ) (هفت قلزم ). این تو را. (آنندراج ) (انجمن آرا) : چشمت همیشه مانده بدست توانگران تا اینت بدره آرد و آن خز و آن حریر. ناصرخسرو. || (صوت )زهی و ب...
-
واژههای همآوا
-
عینة
لغتنامه دهخدا
عینة. [ ن َ ] (ع اِ) وام که در آن وام دهنده را نفعی نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عبارتست از اینکه شخصی نزد شخص دیگر رود و وامی طلب کند. وام دهنده به طمع سودی که از راه وام دادن به دست نمی آید به دادن وام راغب نگردد و گوید این جامه...
-
عینة
لغتنامه دهخدا
عینة. [ ن َ ] (ع مص ) فراخ سیاهی چشم گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عَیَن . رجوع به عین شود.
-
جستوجو در متن
-
سیر گشتن
لغتنامه دهخدا
سیر گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بی نیاز شدن . مستغنی گشتن : دیده از دیدنش نگشتی سیرهمچنان کز فرات مستسقی . سعدی . || عاجز شدن : زین نمط بسیار برهان گفت شیرکز جواب آن جبریان گشتند سیر. مولوی . || پر شدن : سیر گشتی سیر گوید نی هنوزاینت آتش اینت تابش ...
-
کریم طبعی
لغتنامه دهخدا
کریم طبعی . [ ک َ طَ ] (حامص مرکب ) کریم نهادی . (فرهنگ فارسی معین ) : درخواستی تو شعرم این آمدت ز رادی اینت کریم طبعی اینت بزرگواری . منوچهری .یک گروه از کریم طبعی خویش مردمی را بجان خریدارند.ناصرخسرو.
-
گردسر
لغتنامه دهخدا
گردسر.[ گ ِ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سری گرد دارد : ز دستهاشان پهنه ز پایها چوگان ز گردسرها گوی اینت شاه و اینت جلال . فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 219).رجل مُصَعْلَک ُ الرأس ؛ مرد گردسر. مُکَربَس الرأس . (منتهی الارب ).
-
سدابی
لغتنامه دهخدا
سدابی . [ س ُ ] (ص نسبی ) کنایه از سبز رنگ . (غیاث ). برنگ سداب : نام نه چرخ سدابی چون فقع بر یخ نویس گر به بخشش نام دستت نیل و سیحون کرده اند. مجیر بیلقانی .چرخ سدابی از لبش دوش فقع گشاد و گفت اینْت نسیم مشک پاش اینْت فقاع شکّری .خاقانی .
-
بادبان سبز
لغتنامه دهخدا
بادبان سبز. [ ن ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) : اینْت کشتی شکاف طوفانی که ازین سبز بادبان برخاست . خاقانی .رجوع به بادبان اخضر شود.
-
افیونگر
لغتنامه دهخدا
افیونگر. [ اَف ْ گ َ ] (ص مرکب ) افیون ساز. درست کننده ٔ افیون : اینت افیونگر است و آنت شکرگرهر دو به خاک اندرون برابر و مقرون .ناصرخسرو.
-
نوبری
لغتنامه دهخدا
نوبری . [ ن َ / نُو ب َ ] (حامص مرکب ) نوبر بودن . رجوع به نوبر شود.- به نوبری ؛نوبرانه . تحفه : نوبر صبح یک دم است اینْت شگرف اگر دهی داد دمی که می دهد صبحدمت به نوبری .خاقانی .
-
عرش لوا
لغتنامه دهخدا
عرش لوا. [ ع َ ل ِ ] (ص مرکب ) که لوای آن عرش باشد. که لوایی بلند دارد : عقل که دید طلعتش حرز بر اودمید و گفت اینت شه ملک سپه ، عرش لوای مملکت .خاقانی .
-
غزالی
لغتنامه دهخدا
غزالی . [ غ َزْ زا ] (اِخ ) طوسی . ابوحامد محمدبن محمدبن محمدبن احمد. رجوع به ابوحامد غزالی شود : او بود صد جوینی و غزالی اینت غبن کاندر جهان نه کندریی بود و نه نظام .خاقانی .
-
تن گداز
لغتنامه دهخدا
تن گداز. [ ت َ گ ُ ] (نف مرکب ) (از: تن + گداز، گدازنده ) گدازنده ٔ تن . لاغرکننده . (از فرهنگ فارسی معین ) : عمر کاهد تن گدازد دور چرخ اینْت چرخ تن گداز عمرکاه .خاقانی .