کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایم
لغتنامه دهخدا
ایم . (اِ) مردی را گویند که زنش مرده باشد.(برهان ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
ایم
لغتنامه دهخدا
ایم . (ضمیر) ضمیر متصل یعنی ما. (ناظم الاطباء). ضمیرشخصی متصل فاعلی است و در دو مورد بکار رود: 1 - پس از وجه وصفی (صفت مفعولی ) مانند رفته ایم . زنده ایم . 2 - بصورت مبدل ، «ییم » در کلمات مختوم به «الف » و «ی » و «و» مانند: تراایم ، داناایم ، بیناای...
-
ایم
لغتنامه دهخدا
ایم . [ اَ ] (ع اِ) مار. افعی را هم گفته اند. (اقرب الموارد). مارسفید. (غیاث اللغات ). مارسپید باریک . ج ، اَیّوم . (ناظم الاطباء). صاحب متن اللغه آرد: اَیُم و اَیِّم مار سپید و لطیف و تعمیم دارد بر جمیع مارهای نر وماده . ج ، ایوم . (متن اللغه ج 1 ص ...
-
ایم
لغتنامه دهخدا
ایم . [ اَی ْ ی ِ ] (ع اِ) زن بی شوهر، بکر باشد یا ثیب . ج ، ایائم و ایامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیوه زن . (مهذب الاسماء). زن بی شوی . بیوه . زنی است که نیست از برای او شوهر، خواه باکره و دوشیزه باشد و خواه بیوه . ج ، ایایم و ای...
-
واژههای مشابه
-
آیم سایم
لغتنامه دهخدا
آیم سایم . [ ی َ ی َ ] (ق مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، گاه گاه . با فاصله های زمانی دور. || به نُدرت .
-
ایم ا
لغتنامه دهخدا
ایم ا. [ اَ مُل ْ لاه ] (ع سوگند) قسم بخدا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کلمه ٔ قسم . یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که قسم است و درآن لغات است : اَیم ُ اﷲ. ایم ُ اﷲ و اَیمَن ُ اﷲ یا اَیمِن ُ اﷲ. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن اﷲ...
-
ایم هو
لغتنامه دهخدا
ایم هو. [ اَ م َ هَُ وَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) ایم هو فلان یا فلان ؛ ای ما هو شی ٔ هو. (ذیل اقرب الموارد). مخفف ای ما هو. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
خواجه ایم
لغتنامه دهخدا
خواجه ایم . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوراییم بخش مرکزی شهرستان اردبیل . این دهکده کوهستانی و معتدل با 234 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی فرش بافی و راه مالرو است . (از فر...
-
واژههای همآوا
-
عیم
لغتنامه دهخدا
عیم . [ ع َ ] (ع اِمص ) آرزوی شیر آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بودن «عیمة» در شخص . (از اقرب الموارد). رجوع به عیمة شود. || تشنه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عَیمة. رجوع به عیمة شود.
-
جستوجو در متن
-
عرصام
لغتنامه دهخدا
عرصام . [ ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). عَراصِم . عَرصم . رجوع به عراصم و عرصم شود.
-
عرصتان
لغتنامه دهخدا
عرصتان . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عرصة (در حال رفع). رجوع به عرصة شود. || (اِخ ) دو فضاء است در عقیق مدینه که آنرا عصة الصغری و عرصة الکبری گویند. (از منتهی الارب ). دو بقعه است در عقیق مدینه ، کبری و صغری . (از اقرب الموارد). در عقیق است از نواحی ...
-
عرصف
لغتنامه دهخدا
عرصف . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) حشیشی است که آنرا به شیرازی ماش دارو و به یونانی کمافیطوس خوانند. (برهان ). نباتی است . (از اقرب الموارد). گیاهی است یونانی مانند مافیطوس که ورقش با آب عسل چهل روز نوشیدن ، دافع عرق النساء است و هفت روز، دافع یرقان . (منتهی ...