کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایل و تبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایل و تبار
لغتنامه دهخدا
ایل و تبار. [ ل ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کسان و بستگان .
-
واژههای مشابه
-
آیل
لغتنامه دهخدا
آیل .[ ی ِ ] (اِخ ) نام کوهی بناحیه ٔ نقره در طریق مکه .
-
ایل بیت ایل
لغتنامه دهخدا
ایل بیت ایل . [ ب َ ] (اِخ ) (بمعنی خدای بیت ایل ) اسم مکانی بود که یعقوب بدانجامذبحی برای خدای حی بنا نمود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
باب ایل
لغتنامه دهخدا
باب ایل . [ ب ِ ] (اِخ ): بورسیپا شهری بود که رب النوع نبو در آن دارای پرستشگاه بود، بعدها در نزدیکی همین شهر، مردوک خداوند بزرگ بابلیها پرستیده شدو بعد در همانجا شهر نامور باب ایل ، بابل (درِ خدا)بوجود آمد. (فرهنگ ایران باستان چ اول ج 1 ص 119).
-
ایل دروته
لغتنامه دهخدا
ایل دروته . [ ] (اِخ ) نام ایل کرد ایران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 58). رجوع به ایل شود.
-
ایل شدن
لغتنامه دهخدا
ایل شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مطیعشدن . تسلیم شدن . منقاد گشتن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ایل جاری کردن
لغتنامه دهخدا
ایل جاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر کردن . ابلاغ کردن . اطلاع دادن مردم ده را برای کاری .
-
جستوجو در متن
-
عشیرت
لغتنامه دهخدا
عشیرت . [ ع َ رَ ] (ع اِ) عشیرة. خویشان . برادران قبیله . تبار. نزدیکان از جانب آباء. کس و کار. قبیله و تبارمردم : والی در ممالک ایران چهار است ... اول والی عربستان که به اعتبار سیادت و شجاعت و زیادتی ایل و عشیرت از والیهای دیگر بزرگتر و عظیم الشأن ...
-
خیل
لغتنامه دهخدا
خیل . [ خ َ ] (ع اِ) لشکر. سپاه . (ناظم الاطباء). گروه سواران . (غیاث اللغات ). لشکریان . سپاهیان . نظامیان . عساکر. آنان که خدمت لشکری کنند : که هرچند هستند خیل و سپاه همه برنشینند فردا به گاه . فردوسی .علمهای شاهی برآمد بماه همه برنشستند خیل و سپاه...