کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایقاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایقاع
لغتنامه دهخدا
ایقاع . (ع اِ) از نظر فقه و علم حقوق ، عمل قضایی یک طرفه ای است که دارای دو شرط ذیل است : الف : عمل یکطرفه باشد. ب : قابل فسخ و رد نباشد. در فقه و قانون مدنی ایران ایقاع را فقط در حوزه ٔ روابط «حقوق خصوصی » فرض میکنند و حال این که در روابط حقوق عمومی...
-
ایقاع
لغتنامه دهخدا
ایقاع . (ع مص ) (از «وق ع ») بجنگ درانداختن کسی را.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ). || انداختن کسی را در آنچه بد آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فروگرفتن مرغزار آب را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم...
-
جستوجو در متن
-
صیغالعقود
لغتنامه دهخدا
صیغالعقود. [ ی َ غُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) صیغه های عقد. الفاظ مخصوصی که در معاملات ، نکاح ، طلاق ، اجاره و غیره خوانده میشود و اثر شرعی مقصود مترتب بر اجرای آن الفاظ است وعقد و ایقاع بدون خواندن آن صیغه اثر شرعی ندارد.
-
متناسبه
لغتنامه دهخدا
متناسبه . [ م ُ ت َ س ِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث متناسب : و بر سطح دیگر انواع و نغمات و اصناف و اصوات و ایقاع نقرات و ازمنه ٔ متفاوته و متناسبه و ... نشان کرد. (سندبادنامه ص 65). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
متفاوته
لغتنامه دهخدا
متفاوته . [ م ُ ت َ وِت َ ] (ع ص ) مؤنث متفاوت : و بر سطح دیگر انواع نغمات و اصناف اصوات و ایقاع نقرات و ازمنه ٔ متفاوته و متناسبه ... نشان کرد. (سندبادنامه ص 65).
-
نقرات
لغتنامه دهخدا
نقرات . [ ن َ ق َ ] (ع اِ) فقرات سرود که آن رامی سرایند، هندیان آن را تک گویند و بعضی کری نامند.(غیاث اللغات ) (آنندراج ). نغمات مرکبند از نقرات و ایقاعات . (از رسائل اخوان الصفا). ج ِ نقرة. رجوع به نقرة شود : و بر یک سطح دیگر انواع نغمات واصناف اصوا...
-
نسبة
لغتنامه دهخدا
نسبة. [ ن ِ / ن ُ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) نژاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نسبت . رجوع به نسبت شود. || خویشی . خویشی پدری خاصةً. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). خویشی پدری یا خویشی پدری و مادری هر دو. (ناظم الاطباء). رجوع به نسبت شود. || علا...
-
ثبوت
لغتنامه دهخدا
ثبوت . [ ث ُ ] (ع مص ) ایستادن . برجای ماندن . بُروک . تبراک . قرار گرفتن . || استوار شدن . پایداری . استقرار. || مداومت . || مواظبت . || ثابت شدن . تحقق . || حکم بوجود نسبت . || ثَبت . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد اشاعره با لفظ کون و وجود مرا...
-
مأذون
لغتنامه دهخدا
مأذون . [ م َءْ ] (ع ص ) اجازت و دستوری داده شده کسی را در چیزی . (منتهی الارب ). دستوری داده شده و مباح و رخصت داده شده . (ناظم الاطباء). اذن داده شده . اجازت داده شده . (آنندراج ). دستوری یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به نفخ صور شود مطرب ف...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد عروضی مکنی به ابوالحسن . وی معلم اولاد راضی باﷲ بود و یاقوت گوید: کتابی از تألیفات او در عروض بخط خود او دیدم که در 336 هَ . ق . بر وی خوانده بودند. و او در عروض امام بود تا آن جایگاه که ابوعلی فارسی در یکی از...
-
بستی
لغتنامه دهخدا
بستی . [ ب ُ ] (اِخ ) ابوالفتح علی بن محمد بستی که شاعر و کاتبی بی نظیر و در صنعت تجنیس او را یدی طولا بوده و ابوعمران موسی بن محمدبن عمران طولقی در مدح ابوالفتح بستی گفته :اذا قیل ای الارض فی الناس زینةاجبنا و قلنا ابهج الارض بستهافلو اننی ادرکت یوم...
-
واجب موسع
لغتنامه دهخدا
واجب موسع. [ج ِ ب ِ م ُ وَس ْ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب به اعتبار وقت آن دو قسم است : واجب مضیق و واجب موسع. اگر زمان واجب زائد بر آن باشد واجب موسع نامیده میشود و زمان آن را ظرف مینامند مانند نماز ظهر که وقتشان از ظهر است تا غروب . (از کشاف...
-
موسیقی
لغتنامه دهخدا
موسیقی . (معرب ، اِ) علم تألیف لحون . فن تألیف الحان . (مفاتیح ). علم ادوار. علم نغمات . علمی است که بدان احوال نغمات و ازمنه ٔ آن توان دانست . به عبارت دیگر، موسیقی دو فن است فن اول از او ملایمت نغمات معلوم شود و آن را فن الحان گویند و از فن دویم ...
-
جعل
لغتنامه دهخدا
جعل . [ ج َ ] (ع مص ) ساختن . || کردن . || قرار دادن . نهادن . وضع کردن . || زشتی را نیکو گردانیدن . || مبدل ساختن . دیگرگون کردن . از حالتی به حالت دیگر درآوردن . || گمان بردن چیزی را چیز دیگر. || شرط نهادن . قرار گذاشتن بر سر چیزی . || شروع کردن . ...