کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایضا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ایضاً
لغتنامه دهخدا
ایضاً. [ اَ ضَن ْ] (ع ق ) مأخوذ از تازی ، باز و نیز. (ناظم الاطباء).هم و نیز. (آنندراج ). دوباره . دیگر بار. بار دیگر. مکرر. هم . (یادداشت بخط مؤلف ) : ایضاً دستورالعملی در باب دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213).آن کل عفریت روی با همه زشتی قالی بافد ...
-
واژههای همآوا
-
عیذا
لغتنامه دهخدا
عیذا. [ ع َ ذُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سعد العشیرةبن مذحج . راوی و محدث است . رجوع به عیذی شود.
-
ایذا
لغتنامه دهخدا
ایذا. (ع اِ) رنج و آزار و عذاب و زحمت و جور و ستم و جفا و تصدیع و آزردگی و محنت . (ناظم الاطباء). ایذاء : زبان درنهندش به ایذا چو تیغکه بدبخت زر دارد از خود دریغ. سعدی .بسمع رضا مشنو ایذای کس . سعدی .که مگریکی از غلامان او بدو ایذائی و زحمتی رسانیده ...
-
ایضاً
لغتنامه دهخدا
ایضاً. [ اَ ضَن ْ] (ع ق ) مأخوذ از تازی ، باز و نیز. (ناظم الاطباء).هم و نیز. (آنندراج ). دوباره . دیگر بار. بار دیگر. مکرر. هم . (یادداشت بخط مؤلف ) : ایضاً دستورالعملی در باب دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213).آن کل عفریت روی با همه زشتی قالی بافد ...
-
جستوجو در متن
-
ستاتیرا
لغتنامه دهخدا
ستاتیرا. [ س َ ] (اِخ ) مادر اردشیر سوم . (ایضاً ایران باستان ).
-
کوژانو
لغتنامه دهخدا
کوژانو. (اِ مرکب ) هر یک از سوراخهای نحل . کُواره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نخروب . (مهذب الاسماء) (یادداشت ایضاً): خمیر انبخان ؛ خمیری کوژانو شده ؛ یعنی چون خانه ٔ زنبور شده . (مهذب الاسماء) (یادداشت ایضاً). و رجوع به کوژ شود.
-
زودشکن
لغتنامه دهخدا
زودشکن . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) ترد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خربق سیاه ... زودشکن باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً). بوره ٔ ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. (ایضاً).
-
حجرالمغرة
لغتنامه دهخدا
حجرالمغرة. [ ح َ ج َ رُل ْ م َ غ َرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: و من قسم الکبریت ایضاً حجر الصرف ... و حجر المغرة. معدنه بوادی موسی أیضاً. (نخبةالدهر ص 79).
-
زرنگی
لغتنامه دهخدا
زرنگی . [ زَ رَ ] (حامص ) چابکی .چالاکی در کار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || زیرکی . کاردانی . (یادداشت ایضاً). || حیله . گربزی . (یادداشت ایضاً). رجوع به زرنگ شود.
-
مفتولی
لغتنامه دهخدا
مفتولی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مفتول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفتول شود.- میخ مفتولی ؛ نیک تراشیده و راست . (یادداشت ایضاً).|| (اِ) قسمی کتیرا که پیچیده و حلزونی شکل است . (یادداشت ایضاً).
-
زودگوار
لغتنامه دهخدا
زودگوار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) سریعالهضم . خوشگوار. سبک . زودهضم . مقابل دیرگوار. سریعالانهضام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و او [ پایها ] زودگوارتر است ... از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود. (الابنیه عن حقایق الادویه ، یادداشت...
-
کارآمده
لغتنامه دهخدا
کارآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) لایق . مجرب . ورزیده .- به کارآمده ؛ : او زنی داشت سخت به کارآمده و پارسا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 107). این آزادمرد [ عبدالملک مستوفی ] مردی دبیر است و مقبول القول و به کارآمده . (ایضاً ص 200). گفت [ مسعود ] غاز...
-
کاخ
لغتنامه دهخدا
کاخ . (اِ) کوشک باشد. (لغت فرس اسدی ). منظر باشد و کوشک را نیزگویند. (صحاح الفرس ). کوشک بلند. صرح . (زمخشری ). کوشک و قصر و عمارت بلند باشد. (برهان ). خانه ، اطاق ، کوشک و خانه های چند رویهم برافراشته . قصری که در بستان سازند. اسپرلوس . رجوع به اسپر...