کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایش کردن شخم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آیش
لغتنامه دهخدا
آیش . [ ی ِ ] (اِ) زمینی که امسال بنوبت خود کاشته نشده . زمین نوبتی . چیمو. ولی . کشخان . کشتخان . کفشن . مرتاحه .- آیش دادن ؛ کشت یک بخش از دو بخش زمین را به سال دیگر گذاشتن ، و این برای قوت یافتن زمین باشد.
-
ایش توویگو
لغتنامه دهخدا
ایش توویگو. (اِخ ) آژی دهاک ، در بابلی «ایش توویگو» ، ایخ توویگو. یونانی «آستیاجس » . فرانسه «آستیاژ». مادی و در پارسی باستان «آرشتی وایگا» (نیزه انداز). آخرین پادشاه ماد (584 - 550 ق . م ). وی در برابر دولتهای بابل و لیدی (لودیا) قدرت سلطنت بر مملکت...
-
ایش گشاش
لغتنامه دهخدا
ایش گشاش . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
-
جستوجو در متن
-
شخم
لغتنامه دهخدا
شخم . [ ش ُ ] (اِ) در اصطلاح کشاورزی عبارت است از برگرداندن زمین و حاضر کردن آن بوسیله ٔ ادوات مختلف برای زراعت و مقصود از این عمل که اساس زراعت محسوب میشود اولاً سست کردن زمین و ثانیاً برطرف کردن گیاه و ریشه های بی مصرفی است که مانع نمو زراعت میشود ...
-
شخم کردن
لغتنامه دهخدا
شخم کردن . [ ش ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )شیار کردن . (برهان ). کندن زمین برای تخم ریزی . (فرهنگ نظام ). شکافتن زمین به درازا و جز آن با گاوآهن یابا بیل و امثال آن . و رجوع به شخم و شخم زدن شود.
-
شخم زدن
لغتنامه دهخدا
شخم زدن . [ ش ُ زَ دَ] (مص مرکب ) شدیاریدن . شیاریدن . شیار کردن زمین برای پاشیدن بزر. (یادداشت مؤلف ). کندن زمین برای تخم ریزی . (فرهنگ نظام ). و رجوع به شخم و شخم کردن شود.
-
بسار دادن
لغتنامه دهخدا
بسار دادن . [ ب ِ / ب َ دَ ] (مص مرکب ) بساردن . قلبه راندن و شخم کردن . (ناظم الاطباء). شخم کردن . شکافتن زمین . (دِمزن ). شیار کردن زمین . (آنندراج ). || بیل زدن و هموار کردن زمین شخم کرده . (ناظم الاطباء). رجوع به بساردن و شعوری ج 1 ورق 207 شود.
-
شذیاریدن
لغتنامه دهخدا
شذیاریدن . [ ش َ دَ ] (مص ) جفت گاو راندن و زمین شکافتن . شیار کردن . شخم زدن .
-
خیش زدن
لغتنامه دهخدا
خیش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) شخم زدن . شیار کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
شتکار
لغتنامه دهخدا
شتکار. [ ش َ ] (اِ) شدکار. شدیار.شکافتن زمین باشد بجهت زراعت کردن . (برهان ). شیار زمین بجهت زراعت . (از ناظم الاطباء). شخم کردن زمین .
-
شیار دادن
لغتنامه دهخدا
شیار دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) شخم کردن . شیار ایجاد کردن در زمین ، و در غیر زمین نیز ممکن است بکار رود.
-
برشیواندن
لغتنامه دهخدا
برشیواندن . [ ب َ شی دَ ] (مص مرکب ) شیار کردن . شخم کردن : گفت این گندم بر زمین بیفشان و زمین برشیوان و دانه بخاک بپوشان . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 379).
-
بیل زدن
لغتنامه دهخدا
بیل زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بکار بردن بیل در شیار کردن یا کندن زمین . با بیل شخم کردن . (یادداشت مؤلف ).- امثال :نه بیل زدم نه پایه ، انگور میخورم در سایه . (یادداشت مؤلف ).
-
شیواندن
لغتنامه دهخدا
شیواندن . [ شی دَ ] (مص )شیوانیدن . آمیختن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیوانیدن شود. || شیار کردن . (یادداشت مؤلف ).- برشیواندن ؛ شیار کردن . شخم زدن . (یادداشت مؤلف ) : گفت این گندم بر زمین بیفشان وزمین برشیوان و دانه به خاک بپوشان . (تفسیر ابوالف...