کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایستراه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ایست
لغتنامه دهخدا
ایست . (اِمص ) توقف . سکون . وقفه . مکث : نیستشان از جست وجو یک لحظه ایست از پی همْشان یکی دم ایست نیست . مولوی .که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایست .سعدی .
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ر...
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (هندی ، اِ) پادشاه هندوستان . (برهان ) (ناظم الاطباء). نام پادشاه هند. (لغت محلی شوشتر). مبدل رای که لقب سلاطین هند بوده . (فرهنگ نظام ) (از شعوری ج 2 ورق 14). ظاهراً صورتی از راج و راجه .
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . [ هِن ْ ] (ع ص ) راهی . با رفاه در زندگی . (از متن اللغة). فراخ . (از ناظم الاطباء). عیش ٌ راه ؛ زیست فراخ . (ناظم الاطباء). زندگی ساکن و بارفاه . (از اقرب الموارد). || ساکن . (از متن اللغة). دریای ساکن . (از اقرب الموارد). || طعام راه ؛ طعام د...
-
راه راه
لغتنامه دهخدا
راه راه . (ص مرکب ) مخطط. (ناظم الاطباء). چیز مخطط معروف به راهدار: جامه و قبای راه راه ؛ آنکه خطوط رنگین داشته باشد. (از بهار عجم ). الیجه . (یادداشت مؤلف ). الجه ؛ مخفف الاجه ٔ ترکی ، جامه راه راه رنگارنگ . (فرهنگ لغات دیوان البسه ٔ نظام قاری ). ر...
-
ایست کردن
لغتنامه دهخدا
ایست کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقف کردن .
-
ایست واستر
لغتنامه دهخدا
ایست واستر. [ س َ ] (اِخ ) رجوع به ایسدواستر شود.
-
کوچه راه
لغتنامه دهخدا
کوچه راه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) راه باریک . (فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان . نظامی .طی نمی گردد به شبگیر حیات جاودان گرچه زلف او به ظاهر کوچه راهی بیش نیست .صائب (از بهار عجم ).
-
کوره راه
لغتنامه دهخدا
کوره راه . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب )راهی که ناراست و پرپیچ مثل راه مارپیچ باشد و رونده ٔ آن راه گم کند. (آنندراج ). راه ناراست معوج و پیچ در پیچ . (ناظم الاطباء). راهی باریک و پرپیچ و خم و غیرمعروف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به نادانی گرفتم کوره را...
-
نصف راه
لغتنامه دهخدا
نصف راه . [ ن ِ ف ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
شوریده راه
لغتنامه دهخدا
شوریده راه . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم گمراه و ملحد. (ناظم الاطباء). کنایه از مردم گمراه و پریشان مذهب که متابعت کتب سماوی نکنند و از اخلاق حسنه و اطوار پسندیده بهره ندارند. (آنندراج ). از راه بگشته : چو آن دشتبانان شوریده راه شنیدند یک یک ...
-
غلامه راه
لغتنامه دهخدا
غلامه راه . [ غ ُ م َ ] (اِخ ) محتملاً ناحیه ای است در جنوب رستمدار. (ازترجمه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 173).
-
نیم راه
لغتنامه دهخدا
نیم راه .(اِ مرکب ) وسط راه . میان راه . بین راه : ز کاخ دلارای تا نیم راه گهر بود و دیبا و اسب و کلاه . فردوسی .از دو سندان چار دندان زحل در هم شکست جفته ای کزنیم راه آسمان افشانده اند. خاقانی .چنان رفت و آمد به آوردگاه که واماند از او وهم در نیم را...
-
نیمه راه
لغتنامه دهخدا
نیمه راه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) وسط راه . در اثنای راه . در بین راه : سواری فرستم به نزدیک شاه بدان تا به پیش آیدت نیمه راه . فردوسی .- امثال : از نیمه راه ضرر برگشتن منفعت است .|| راه سنگ فرش شده . راه پیاده رو. (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) که...
-
هفت راه
لغتنامه دهخدا
هفت راه . [ هََ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت پرده ٔ چشم است که صلبیه ، مشیمیه ، شبکیه ، عنکبوتیه ، عنبیه ، قرنیه و ملتحمه باشد. (برهان ). رجوع به هفت پرده شود.