کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایرج
لغتنامه دهخدا
ایرج . [ رَ ] (اِخ ) (... میرزا) جلال الممالک ، فرزند غلامحسین میرزا پسر ملک ایرج بن فتحعلی شاه در اوایل رمضان 1291 هَ. ق . در تبریز متولد شد. غلامحسین میرزا اسم او را ایرج نهاد ولی بپاس احترام اسم جد خود تا چندی امیرخان نامیده میشد. وی پس از تحصیل ب...
-
ایرج
لغتنامه دهخدا
ایرج . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، دارای 135 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ایرج
لغتنامه دهخدا
ایرج . [ رَ ] (اِخ ) شهرکیست بناحیت پارس از داراگرد آبادان و بانعمت . (حدود العالم ).
-
ایرج
لغتنامه دهخدا
ایرج . [ رَ ] (اِخ ) نام پسر فریدون است که به دست برادران خود سلم و تور کشته شد. ایران را باو منسوب داشته ایران خواندند و توران را که از تور بود توران نامیدند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). نام پسر فریدون والی ایران زمین . (مؤیدالفضلا). در داستانهای...
-
ایرج
لغتنامه دهخدا
ایرج . [ رَ] (اِ) نفس فلک آفتاب بمناسبت خوبرویی و خوش پیکری این نام بر او نهادند که هر کس او را دیدی مهر او ورزیدی . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). نفس فلک آفتاب . (برهان ). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان بنظر میرسد ولی در فرهنگ دساتیر نیامده . (حاشیه...
-
ایرج
لغتنامه دهخدا
ایرج .[ رَ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان بابل . (برهان ) (اشتینگاس ). نام پادشاه شهر بابل که یکی از سران لشکر کیخسروشاه بن سیاوش بوده . (مؤید الفضلا) (شرفنامه ).
-
واژههای مشابه
-
کین ایرج
لغتنامه دهخدا
کین ایرج . [ ن ِ رَ ] (اِخ ) نام لحنی از سی لحن باربد. (فرهنگ رشیدی ). نام لحن نوزدهم است از سی لحن باربد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کینه ٔ ایرج . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) : چو کردی کین ایرج را سرآغازجهان را کین ایرج نو شدی باز.نظامی .
-
کینه ٔ ایرج
لغتنامه دهخدا
کینه ٔ ایرج . [ ن َ / ن ِ ی ِ رَ ] (اِخ ) به معنی کین ایرج است که نام لحن نوزدهم باشد از سی لحن باربد. (برهان ). نام لحن نوزدهم از سی لحن باربد. (ناظم الاطباء). رجوع به کین ایرج شود.
-
جستوجو در متن
-
ماه آفرید
لغتنامه دهخدا
ماه آفرید. [ف َ ] (اِخ ) نام کنیزک ایرج بود و بعد از کشته شدن ایرج معلوم گردید که حامله بوده بعد از آن دختری آوردتور نام کردند و منوچهر از آن دختر بهم رسید. (برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). نام کنیزکی که محبوبه ایرج و جده ٔ منوچهر بود. (از ف...
-
تور
لغتنامه دهخدا
تور. (اِخ ) نام دختر ایرج است که زن منوچهر باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
گل میان
لغتنامه دهخدا
گل میان . [ گ ُ ] (اِخ ) از قرای بلوک ایرج است . (جغرافیای غرب ایران ص 109).
-
ناهار کردن
لغتنامه دهخدا
ناهار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناهار خوردن . طعام خوردن به نیمروز : در دکان چلوی با وی ناهار کنم .ایرج .
-
غلامحسین میرزا
لغتنامه دهخدا
غلامحسین میرزا. [ غ ُ ح ُ س َ ] (اِخ ) قاجار، ملقب به صدرالشعرا فرزند ملک ایرج میرزا شاعر معروف است که در اواخر قرن سیزدهم در تبریز اقامت داشت و از ملازمان مظفرالدین شاه قاجار بود و لقب صدرالشعرا را نیز مظفرالدین میرزا به وی داده بود. (از مقدمه ٔ دیو...