کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایران ویج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایران ویج
لغتنامه دهخدا
ایران ویج . (اِخ ) (سرزمین آریایی ) پس از متفرق شدن آریاییان (هند و ایرانی )در بخشهای مختلف نجد ایران گروهی از آنان در محلی اقامت گزیدند که در اوستا بنام ائیرینم وئجه یعنی سرزمین و کشور تخمه آریایی نامیده شده . محققان محل آنراخوارزم و خیوه ٔ حالیه دا...
-
واژههای مشابه
-
آیران
لغتنامه دهخدا
آیران . (اِخ ) ایران .
-
شهر ایران
لغتنامه دهخدا
شهر ایران . [ ش َ رِ ] (اِخ ) ایرانشهر. کشور ایران . مملکت ایران . (فرهنگ فارسی معین ) : تا باز که افراسیاب بیرون آمد و دوازده سال شهر ایران گرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختها همی کردند تا ایران شهر یله کرد و برفت . (تاریخ سیستان ). رجوع به ا...
-
شیلات ایران
لغتنامه دهخدا
شیلات ایران . [ ت ِ ] (اِخ ) (شرکت سهامی ...) پیش از سال 1272 هَ . ش . صیادان محلی سواحل بحر خزر در مقابل پرداخت مبلغی به عنوان رسوم دیوان به متصدیان دولتی که عنوان «دریابیگی » داشتند، اجازه ٔ صید ماهی می گرفتند. در سال مذکور، امتیاز صید از طرف دولت ...
-
شاهنشاه ایران
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه ایران . [ هََ هَِ ] (اِخ )لقب اردشیر دوم . (ایران در زمان ساسانیان ص 246).
-
افاغنه ٔ ایران
لغتنامه دهخدا
افاغنه ٔ ایران . [ اَ غ ِ ن ِ ی ِ ] (اِخ ) نام دوتن از سلاطین افغان که پس از صفویه بر ایران حکومت کردند. اسامی آنان و تاریخ حکومتشان بقرار زیر است :1- محمود سال 1135 هَ . ق .2- اشرف سال 1137 - 1142 هَ . ق .این سلسله بدست نادرشاه از میان برداشته شد. ...
-
اشکانیان ایران
لغتنامه دهخدا
اشکانیان ایران . [ اَ نیا ن ِ ] (اِخ ) رجوع به اشکانیان و تاریخ ایران باستان ج 3 شود.
-
ایران سپاهبد
لغتنامه دهخدا
ایران سپاهبد. [ س ِ ب َ ] (اِ مرکب ) رئیس طبقه ٔ جنگیان ایران در زمان ساسانیان . (از دائرةالمعارف فارسی ). ایران سپاهبذ. و رجوع به ایران در زمان ساسانیان شود.
-
ایران پرست
لغتنامه دهخدا
ایران پرست . [ رام ْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ ایران . آنکه ایران را تا حد پرستش دوست داشته باشد. کسی که ایران را بستاید و بپرستد. آنکه ایران را از جان و دل دوست دارد. ایران دوست . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ایران پرستی
لغتنامه دهخدا
ایران پرستی . [ رام ْ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل ایران پرست . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
ایران خدای
لغتنامه دهخدا
ایران خدای . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) پادشاه ایران . (فرهنگ فارسی معین ) : سران را که بد هوش و فرهنگ و رای مر او را چه خواندند ایران خدای .فردوسی .
-
ایران دوست
لغتنامه دهخدا
ایران دوست . (ص مرکب ) آنکه ایران را دوست دارد. آنکه به ایران علاقه مند است . (فرهنگ فارسی معین ). دوست دارنده ٔ ایران .
-
ایران زمی
لغتنامه دهخدا
ایران زمی .[ زَ ] (اِخ ) ایران زمین . سرزمین ایران : دخل ایران زمی از بخشش او فایده بیش ملک ایران زمی از همت او فایده کم . فرخی .رجوع به ایران زمین شود.
-
ایران زمین
لغتنامه دهخدا
ایران زمین . [ زَ ] (اِخ ) سرزمین ایران . کشور ایران : تو بشناس کز مرز ایران زمین یکی فرد بد نام او آبتین . فردوسی .شگفتی بر او آفرین خواندندورا شاه ایران زمین خواندند. فردوسی .بزرگان و شیران ایران زمین همه شاه را خواندند آفرین . فردوسی .به ایران زمی...