کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایدر
لغتنامه دهخدا
ایدر. [ دَ ] (اِ، ق ) پهلوی «اتر» به معنی اینجا. مقایسه شود با سانسکریت «اترهی » . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). اینجا. (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ). اینجا. در اینجا. (ناظم الاطباء) : کان تبنگو کاندر آن دینار بودآن ستد ز ایدر که ناهشی...
-
جستوجو در متن
-
پربلا
لغتنامه دهخدا
پربلا. [ پ ُ ب َ ] (ص مرکب ) پرآسیب . پرآفت : همی گفت کامشب شبی پربلاست اگر نام گیریم از ایدر سزاست .فردوسی .
-
گوبروت
لغتنامه دهخدا
گوبروت . [ گ َ / گُو ب ُ ] (ص مرکب ) گاوریش . احمق . (یادداشت مؤلف ) : بکوفتم دری از خام قلتبانی بازبه گوبروتی باز ایدر آمدم از در.مسعودسعد.
-
نشیمنگه
لغتنامه دهخدا
نشیمنگه . [ ن ِ م َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) نشیمنگاه . جای نشیمن . رجوع به نشیمن و نشیمنگاه شود : چه کردید ایدر نه جای شماست که ز آن سو نشیمنگه اژدهاست .اسدی .
-
آباد جای
لغتنامه دهخدا
آبادجای . (اِ مرکب ) آباد بوم . آبادی : بپرسید از آن سرشبان راه شاه کز ایدر کجایابم آرامگاه چنین داد پاسخ که آباد جای نیابی مگر باشدت رهنمای .فردوسی .
-
بیره رفتن
لغتنامه دهخدا
بیره رفتن . [ رَه ْ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بی راه رفتن . از راه غیرعادی رفتن . بیراهه رفتن : بفرمود پیران که بیره رویداز ایدر سوی راه کوته روید.فردوسی .
-
نو ساختن
لغتنامه دهخدا
نو ساختن . [ ن َ / نُو ت َ ] (مص مرکب ) تازه بنا کردن . || تعمیر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || تجدید کردن . تازه کردن : از ایدر به پوزش برِ شاه روچو بینی ورا بندگی ساز نو.فردوسی .
-
نشانگاه
لغتنامه دهخدا
نشانگاه . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) جای نشان کرده شده . (ناظم الاطباء) : نشانگاه کورش کنون ایدر است یکی بهره از وی به دریا در است . اسدی .نشان دادند و چون آگاه شد شاه زمین را داد کندن بر نشانگاه .|| نشان حدود. (آنندراج ). || هدف . نشانه . (آنندراج ) (ناظم ا...
-
پیکارگاه
لغتنامه دهخدا
پیکارگاه . [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) میدان جنگ . جنگ جای . پیکارگه . حربگاه . رزمگاه : سه راه است از ایدر بدان بارگاه که ارجاسپ خواندش به پیکارگاه . فردوسی .دوزخی شد عرصه ٔ پیکارگاه که در آن پیکارگه خنجر کشید.مسعودسعد.
-
تخوار
لغتنامه دهخدا
تخوار. [ ت ُ خوا / خا ] (اِخ ) یکی از نجبای توران که رفیق فرود بود. (فهرست ولف ). نام یکی از اعیان توران که همدست فرود بود. (لغت شاهنامه ) : تو ز ایدر برو بی سپه با تخوارمدار این سخن بر دل خویش خوار.فردوسی .
-
زبان جنباندن
لغتنامه دهخدا
زبان جنباندن . [ زَ جُم ْ دَ ] (مص مرکب ) حرکت دادن زبان . زبان تکان دادن . || سخن گفتن . زبان را برای سخن گفتن بحرکت درآوردن : بدو گفت با کس مجنبان زبان از ایدر برو تا در مرزبان .فردوسی .
-
رنج برگرفتن
لغتنامه دهخدا
رنج برگرفتن . [ رَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) زحمت کشیدن .رنج برداشتن . رجوع به رنج برداشتن شود : یکی رنج برگیر از ایدر بروببر نامه ٔ من بر شاه نو.فردوسی .
-
صادق
لغتنامه دهخدا
صادق . [ دِ ] (اِخ ) وی از مردم بلگراد و به حسن خط مشهور و طریقه ٔ علمی را سالک بود. این بیت او راست :ایدر بر لحظه ده بیک کز بنی مقبول و مردودی عتاب عشوه آمیزی خطاب خنده آلودی .(قاموس الاعلام ).
-
فلک بان
لغتنامه دهخدا
فلک بان . [ ف َ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گرداننده ٔ فلک . نگهبان فلک . کنایت از خالق فلک و حضرت باری تعالی : وگر دانی که این کار فلک نیست فلکبانی تو را لازم شد ایدر.ناصرخسرو.